سرنوشت متصل
سرنوشت متصل 2
Part 5
ویو لیام
امروز کمی دیرم شده بود و هول شده بودم و از طرفی تو این ترافیک گیر کردع بودم و بزور و سختی خودم و رسوندم بلخره به کمپانی واردش که شدم دختر جذاب و خوشگلی و دیده بودم شتتتت چرا اینقدر قیافه اش اشناستت از زیبایی صورتش محوش شدم که متوجه من شد و صدایی تو گوشم پیچیده شد
منشی با& مینویسم
& اقا؟
#....
& اقاااااا
# بله؟
& کاری از دست من برمیاد؟
# عاها، برای بستن قرار داد اومدم
کیم لیام هستم
& عاها بله ببخشید نشناختمتون
از این طرف
بفرمایید اتاق رئیس
*با منشی به سمت اتاق رئیس رفتن و بعد در زدن و اجازه ورود گرفتن اجازه داد که وارد اتاقش شیم
& اقای جئون ایشون کیم لیام هستن
_ بله بفرمایید بنشینید
# ممنون
_ خب بفرمایید سنتون چقدره؟
# نوزده سال
*کوک با تعجب نگاهش کرد
_ نوزده سال سن؟ اینقدر سابقه کار؟ ببینید اقای کیم اینجا باید صادق باشین و هر حرف و کار اشتباهی باعث اخراجتون میشه
# اهم اقای کوک من مدارک و که دادم میتونید استعلام بگیرید
_ حالا که اینقد با جدیت صحبت میکنید باشه شما میتونید از امروز شروع به کار کنید
# خیلی ممنون(لبخند)
_هوم (سرد)
خانم کیم خانم کیم
= بله اقای جئون؟
_ ایشون و به اتاق کارشون راهنمایی کنید
= چشم بفرمایید (لبخند)
ویو لیام
بعد از گفتن اینکه از امروز میتونم شروع کنم خوشحال بودم ولی نباید به روی خودم میاوردم که اون دختر بازم اومد اومم پس فامیلیش مثل خودم کیم عه بح بح🌚(پوزخنده)
( بچه ها لیام تو شرکت مسئول مالی هست بخاطر موفقیتش تو شرکت های قبل بهش یه کار مهم دادن و بازیگر و.. اینا نیست)
فلش بک به اتاق لیام
# خیلی ممنونم خانم؟
= آوین هستم کیم آوین
و شما؟
#منم لیام هستم کیم لیام
خوشبختم امیدوارم همکار خوبی برای هم شیم
= براتون ارزوی موفقیت های بیشتری دارم (لبخند) خب منشی از قبل چند تا پرونده گذاشته روی میزتون با دقت به همشون رسیدگی کنید و تحویل اقای جئون بدید خب سوالی دارید؟
#نه (سرد)
= شت این چقدر مودیه دهن سرویس (تو دلش)
خیله خب من دیگه میرم
نویسنده
https://wisgoon.com/helena157
#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی
ممنون از حمایتتون🤍🌹
Part 5
ویو لیام
امروز کمی دیرم شده بود و هول شده بودم و از طرفی تو این ترافیک گیر کردع بودم و بزور و سختی خودم و رسوندم بلخره به کمپانی واردش که شدم دختر جذاب و خوشگلی و دیده بودم شتتتت چرا اینقدر قیافه اش اشناستت از زیبایی صورتش محوش شدم که متوجه من شد و صدایی تو گوشم پیچیده شد
منشی با& مینویسم
& اقا؟
#....
& اقاااااا
# بله؟
& کاری از دست من برمیاد؟
# عاها، برای بستن قرار داد اومدم
کیم لیام هستم
& عاها بله ببخشید نشناختمتون
از این طرف
بفرمایید اتاق رئیس
*با منشی به سمت اتاق رئیس رفتن و بعد در زدن و اجازه ورود گرفتن اجازه داد که وارد اتاقش شیم
& اقای جئون ایشون کیم لیام هستن
_ بله بفرمایید بنشینید
# ممنون
_ خب بفرمایید سنتون چقدره؟
# نوزده سال
*کوک با تعجب نگاهش کرد
_ نوزده سال سن؟ اینقدر سابقه کار؟ ببینید اقای کیم اینجا باید صادق باشین و هر حرف و کار اشتباهی باعث اخراجتون میشه
# اهم اقای کوک من مدارک و که دادم میتونید استعلام بگیرید
_ حالا که اینقد با جدیت صحبت میکنید باشه شما میتونید از امروز شروع به کار کنید
# خیلی ممنون(لبخند)
_هوم (سرد)
خانم کیم خانم کیم
= بله اقای جئون؟
_ ایشون و به اتاق کارشون راهنمایی کنید
= چشم بفرمایید (لبخند)
ویو لیام
بعد از گفتن اینکه از امروز میتونم شروع کنم خوشحال بودم ولی نباید به روی خودم میاوردم که اون دختر بازم اومد اومم پس فامیلیش مثل خودم کیم عه بح بح🌚(پوزخنده)
( بچه ها لیام تو شرکت مسئول مالی هست بخاطر موفقیتش تو شرکت های قبل بهش یه کار مهم دادن و بازیگر و.. اینا نیست)
فلش بک به اتاق لیام
# خیلی ممنونم خانم؟
= آوین هستم کیم آوین
و شما؟
#منم لیام هستم کیم لیام
خوشبختم امیدوارم همکار خوبی برای هم شیم
= براتون ارزوی موفقیت های بیشتری دارم (لبخند) خب منشی از قبل چند تا پرونده گذاشته روی میزتون با دقت به همشون رسیدگی کنید و تحویل اقای جئون بدید خب سوالی دارید؟
#نه (سرد)
= شت این چقدر مودیه دهن سرویس (تو دلش)
خیله خب من دیگه میرم
نویسنده
https://wisgoon.com/helena157
#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی
ممنون از حمایتتون🤍🌹
- ۷.۱k
- ۲۱ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط