امشب

امشب،،،
درست در حوالی نگاهت
ایستاده ام
و آغوشم ، حضورت را فریاد می کند
به بالینم بیا
تا نفس به نفس
زنجیر شوم به اندامِ فریبانه ات
بگذار قلبم را فدای عشوه و
افسونگری ات کنم


#شهاب_شهابی
دیدگاه ها (۲)

بعد از هزار و سیصد و پنجاه و هفت سالنوبت به ما دوتا که رسید ...

همیشه لافِ صبوری زدم، ولی دنیاخدا کند که مرا با تو امتحان نک...

آرامش آغوش تو را خواب ندارد...#هانیه_چاووشی‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎...

دو پلک مهلت دیدار هم به شرم گذشتچقدر وقت برای گناه کوتاه است...

طبیعت

ا، مناظره حاج حامد کاشانی با یک شیخ بی ادب و بی معرفت خیلی ن...

چپتر ۸ _ سایه های تارهوا سردتر از همیشه بود. باربارا با گلدا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط