دونگهه:
دونگهه:
از اتاق اومدم بیرون تا صدام کنه....چیکار کردم با این دختر...
-دونگهههه دونگهههه
+جانمم چی شده
-چیزی نشده بیا
رفتم داخل نشسته بود رو تخت
-عههه حالا تو لباس نداری عوض کنی
+عیب نداره مهم نیست
کتم رو در اوردم گذاشتم رو صندلی،دکمه های پیراهنم هم باز کردم درش اوردم
-هعععع خاک تو سرمممم
+چی شدد
برگشتم سمتش،دیدم با دوتا دست جلو چشماشو گرفته
+تانیا،چرا اینطوری میکنی
-چرا لباستو در میاری
+دستاتو بردار بابا عیب نداره
یکی از دستاش رو از رو چشمش بلند کرد
-هعععع
دوباره دستاشو گداشت رو چشمش،رفتم جلو نشستم رو تخت پیشش،دستاشو رفتم و از چشماش اوردم پایین،چشماش گرد شده بود همینجوری مونده بود نگام میکرد
+فک نمیکنی این مورددخیلی عادیه
-عادیه لخت میشی جلو یه خانم
+اهوم
-اییی نمیدونم چرا شما پسرا این مدلییی هستید
+همینه ک هست،حالا خوبه ما تو خونه این شکلیم شما دخترا خو بیرون میرید هم کمتر از لخت نیستید
-این مال بقیه اس نه من
+اهوم البته ،برام تعریف میکنی،چی شد ک اینجوری شدی؟چرا تنها زندگی میکنی؟
-بابام یه سرمایه گذار بزرگه،اون همیشه دلش میخواست ک یه پسر داشته باشه تا جاشو بگیره...من هیچ وقت نفهمیدم چرا من ک دخترم نمیتونم اون کار رو براش انجام بدم...از بچگی خیلی بهم محبت نمیکرد،یعنی من چیزی احساس نمیکردم،مامانمم ک همش در گیر خودشه و دوستاش و مهمونی و شو لباس و این چیزا
+مامانت ک ایرانی هستن چجوری ازدواج کرده با یه مرد کره ای
-پدر بزرگم هم یه سرمایه گذار خیلی بزرگ بوده برای کارش و سرمایه گذاری میاد کره،برای اینکه یه قرارداد بین بابام و بابابزرگم بسته بشه و یه مور صلح باشه بینشون مامانمو مجبور میکنن ک با بابام ازدواج کنه...اونا همدیگه رو دوست ندارن،یه جورایی من حاصل یه ازدواج بدون عشق هستم که هیچ کس منو نمیخواد،منم تصمیم گرفتم خودم خونه بگیرم و جدا زندگی کنم و تنها چیزی ک ازشون بهم رسیده یه حساب پر از پوله،کل عمرمو تنها بودم
+دیگه نمیزارم تنها بمونی،هیچ وقت
کاری از نویسنده گروه:@forough_wolf
#exo
از اتاق اومدم بیرون تا صدام کنه....چیکار کردم با این دختر...
-دونگهههه دونگهههه
+جانمم چی شده
-چیزی نشده بیا
رفتم داخل نشسته بود رو تخت
-عههه حالا تو لباس نداری عوض کنی
+عیب نداره مهم نیست
کتم رو در اوردم گذاشتم رو صندلی،دکمه های پیراهنم هم باز کردم درش اوردم
-هعععع خاک تو سرمممم
+چی شدد
برگشتم سمتش،دیدم با دوتا دست جلو چشماشو گرفته
+تانیا،چرا اینطوری میکنی
-چرا لباستو در میاری
+دستاتو بردار بابا عیب نداره
یکی از دستاش رو از رو چشمش بلند کرد
-هعععع
دوباره دستاشو گداشت رو چشمش،رفتم جلو نشستم رو تخت پیشش،دستاشو رفتم و از چشماش اوردم پایین،چشماش گرد شده بود همینجوری مونده بود نگام میکرد
+فک نمیکنی این مورددخیلی عادیه
-عادیه لخت میشی جلو یه خانم
+اهوم
-اییی نمیدونم چرا شما پسرا این مدلییی هستید
+همینه ک هست،حالا خوبه ما تو خونه این شکلیم شما دخترا خو بیرون میرید هم کمتر از لخت نیستید
-این مال بقیه اس نه من
+اهوم البته ،برام تعریف میکنی،چی شد ک اینجوری شدی؟چرا تنها زندگی میکنی؟
-بابام یه سرمایه گذار بزرگه،اون همیشه دلش میخواست ک یه پسر داشته باشه تا جاشو بگیره...من هیچ وقت نفهمیدم چرا من ک دخترم نمیتونم اون کار رو براش انجام بدم...از بچگی خیلی بهم محبت نمیکرد،یعنی من چیزی احساس نمیکردم،مامانمم ک همش در گیر خودشه و دوستاش و مهمونی و شو لباس و این چیزا
+مامانت ک ایرانی هستن چجوری ازدواج کرده با یه مرد کره ای
-پدر بزرگم هم یه سرمایه گذار خیلی بزرگ بوده برای کارش و سرمایه گذاری میاد کره،برای اینکه یه قرارداد بین بابام و بابابزرگم بسته بشه و یه مور صلح باشه بینشون مامانمو مجبور میکنن ک با بابام ازدواج کنه...اونا همدیگه رو دوست ندارن،یه جورایی من حاصل یه ازدواج بدون عشق هستم که هیچ کس منو نمیخواد،منم تصمیم گرفتم خودم خونه بگیرم و جدا زندگی کنم و تنها چیزی ک ازشون بهم رسیده یه حساب پر از پوله،کل عمرمو تنها بودم
+دیگه نمیزارم تنها بمونی،هیچ وقت
کاری از نویسنده گروه:@forough_wolf
#exo
۸.۳k
۱۷ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.