پارت21
پارت21
چند ماه بد
تارا:
چند ماهی میگذره که فهمیدم عشقی که دارم یطرفس
این روزا
دیگه خواب ندارم
همش قرصای اعصاب میخورم
7سال ازروزی که وارد دانشگاه شدم میگذره
میخوام برای گرفتن تخصصم مهاجرت کنم
برم روسیه
بخاطر همین کمتر میرم استودیو درگیر کاری مهاجرتم
بخاطر امتیازای خوبم راهت بورسیه میگیرم و کارم راحته
متین:
تو خونه نشسته بودم داشتم با نیکا حرف میزدم که بابا زنگ زد
(بچه ها بابا و مامان متین جداشدن و خیلی خرپولن و بد اینکه بابای متین تو روسیه زندگی میکنه و یه شرکت داره
متین از باباش اصن خوشش نمیاد چون به مامانش خیانت کرده بوده
بخاطر همین تا اینجا هرکاری کرده خودش کرده و اصن باباش بهش کمک نرکده)
مکالمه متین و باباش( اسم باباش طوفانه)
متین-بله
طوفان-سلامتو خوردی پسر
متین-سلام چی می خای دوباره
طوفان- این شرکت که قرار به تو برسه به خواهر برادرای ناتنیت نمیرسه
باید برای یه معامله با دختر یکی از همکارم ازدواج کنی تنها شرطشون همینه
متین-من اینکارو نمی کنم
طوفان-مگه دست خودته بیا روسیه زود
متین-تلفنو قطع کردم
پایان مکالمه
متین:
فشاری شده بودم به اجبار بلیت گرفتم برم روسیه
به نیکا چیزی درمورد ازدواج اجباری نگفتم و فقط گفتم بابام کارم داره
من نیکارو واقعن دوس داشم ولی بابام...
بوی خیانت میاد
#زخم_بازمن
#علی_یاسینی
#رمان
چند ماه بد
تارا:
چند ماهی میگذره که فهمیدم عشقی که دارم یطرفس
این روزا
دیگه خواب ندارم
همش قرصای اعصاب میخورم
7سال ازروزی که وارد دانشگاه شدم میگذره
میخوام برای گرفتن تخصصم مهاجرت کنم
برم روسیه
بخاطر همین کمتر میرم استودیو درگیر کاری مهاجرتم
بخاطر امتیازای خوبم راهت بورسیه میگیرم و کارم راحته
متین:
تو خونه نشسته بودم داشتم با نیکا حرف میزدم که بابا زنگ زد
(بچه ها بابا و مامان متین جداشدن و خیلی خرپولن و بد اینکه بابای متین تو روسیه زندگی میکنه و یه شرکت داره
متین از باباش اصن خوشش نمیاد چون به مامانش خیانت کرده بوده
بخاطر همین تا اینجا هرکاری کرده خودش کرده و اصن باباش بهش کمک نرکده)
مکالمه متین و باباش( اسم باباش طوفانه)
متین-بله
طوفان-سلامتو خوردی پسر
متین-سلام چی می خای دوباره
طوفان- این شرکت که قرار به تو برسه به خواهر برادرای ناتنیت نمیرسه
باید برای یه معامله با دختر یکی از همکارم ازدواج کنی تنها شرطشون همینه
متین-من اینکارو نمی کنم
طوفان-مگه دست خودته بیا روسیه زود
متین-تلفنو قطع کردم
پایان مکالمه
متین:
فشاری شده بودم به اجبار بلیت گرفتم برم روسیه
به نیکا چیزی درمورد ازدواج اجباری نگفتم و فقط گفتم بابام کارم داره
من نیکارو واقعن دوس داشم ولی بابام...
بوی خیانت میاد
#زخم_بازمن
#علی_یاسینی
#رمان
۲.۸k
۱۳ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.