بچت؟
بچت؟
+اوهوم منم تنهام
-مگه چند سالته؟
+کدوم پرورشگاهی؟
-.....
+فردا میام دنبالت
-چی صدات کنم؟
+مامی!
-نمیشه همون ات صدات کنم
+نههه
+خب من برم فردا میبینمت
-با ...
رفت
a.t
به بچه نیاز نداشتم ولی خیلی خوشگل بود نمیشه گفت بچه .. بزرگ بود اما ولش کن به الکس زنگ زدم
+فردا ساعت ۹ میریم پرورشگاه....
الکس : برای چی
+بهت میگم
قط کردم و سوار ماشینم شدم و حرکت کردم به سمت عمارتم.. ماشینو همون وسط حیاط ول کردم سوییچو پرت کردم سمت بادیگاردی که بغلم بود در حال احترام گذاشتن بود
+پارکش کن
چشم
رفتم توی عمارت که الکس سریع اومد پیشنهاد خب اون ددستیارمه
+محموله ها رو گرفتی؟
الکس : بله
+هوم خوبه اتاق بغلیم و اماده کن چیز هایی ک میخوادم بگیر
الکس : پسره؟
+ارههه
الکس : برای چی میخوایش؟
+فضولی؟
رفتم تو اتاقم و لباسم و عوض کردم و خودمو پرت کردم رو تخت هوف عجب روزیه ها یه پسرو همین جوری دارم به فرزندی قبول میکنم هوففف....
صبح ۹:۳۰
& خب میتونید بیاید ببینید کدوم رو میپسندید
+هوم بله
رفتم همه اتاقا رو نگاه کردیم تا اخر دیدم یکی رو تخت خوابیده رفتم نزدیکش دیدم خودشه
+اینو
&ام مطمعن هستید؟ اخه بچه شیطونیه؟
+۱۶ سالشه .. خودم ادبش میکنم * سرد
&بله
رفتم نزدیکش و تکونش دادم ولی نه بیهوش
رو کردم سمت الکس
+ عزیزم برو بگو بادیگاردت بیاد
«به خاطر اینکه شک نکنن میگه »
بادیگارد اومد رو کردم سمتش
+بغلش کن *سرد
+اوهوم منم تنهام
-مگه چند سالته؟
+کدوم پرورشگاهی؟
-.....
+فردا میام دنبالت
-چی صدات کنم؟
+مامی!
-نمیشه همون ات صدات کنم
+نههه
+خب من برم فردا میبینمت
-با ...
رفت
a.t
به بچه نیاز نداشتم ولی خیلی خوشگل بود نمیشه گفت بچه .. بزرگ بود اما ولش کن به الکس زنگ زدم
+فردا ساعت ۹ میریم پرورشگاه....
الکس : برای چی
+بهت میگم
قط کردم و سوار ماشینم شدم و حرکت کردم به سمت عمارتم.. ماشینو همون وسط حیاط ول کردم سوییچو پرت کردم سمت بادیگاردی که بغلم بود در حال احترام گذاشتن بود
+پارکش کن
چشم
رفتم توی عمارت که الکس سریع اومد پیشنهاد خب اون ددستیارمه
+محموله ها رو گرفتی؟
الکس : بله
+هوم خوبه اتاق بغلیم و اماده کن چیز هایی ک میخوادم بگیر
الکس : پسره؟
+ارههه
الکس : برای چی میخوایش؟
+فضولی؟
رفتم تو اتاقم و لباسم و عوض کردم و خودمو پرت کردم رو تخت هوف عجب روزیه ها یه پسرو همین جوری دارم به فرزندی قبول میکنم هوففف....
صبح ۹:۳۰
& خب میتونید بیاید ببینید کدوم رو میپسندید
+هوم بله
رفتم همه اتاقا رو نگاه کردیم تا اخر دیدم یکی رو تخت خوابیده رفتم نزدیکش دیدم خودشه
+اینو
&ام مطمعن هستید؟ اخه بچه شیطونیه؟
+۱۶ سالشه .. خودم ادبش میکنم * سرد
&بله
رفتم نزدیکش و تکونش دادم ولی نه بیهوش
رو کردم سمت الکس
+ عزیزم برو بگو بادیگاردت بیاد
«به خاطر اینکه شک نکنن میگه »
بادیگارد اومد رو کردم سمتش
+بغلش کن *سرد
۲.۳k
۰۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.