Part

Part 20

ویو یونگی
جیمین اومد مارو صدا کرد ساعت رو دیدم ساعت ۶ غروب بود به ات گفتم
یونگی:عزیزم میخوای بریم موتور بگیری؟
ات:آره آماده پیشم بریم
یونگی:من میرم پایین آب بخورم بیام
ات:یونیگ میشه بعدش بریم خونه خواهر و برادرم؟و مادرم دلم براشون تنگید
لبخند زدم
یونگی:آره عزیزم چرا که نه
ات خوشحال شد و یه بوسه رو لبم گذاشت
از پله ها داشتم میرفتم پایین که دیدم بچه ها دارن در مورد هیونا حرف میزنن
ویو تهیونگ
تهیونگ:بچه ها هیونا میخواد یه نقشه بریزه که یونگی و ات از هم جدا بشت
هوسوک:آره منم شنیدم
ادامه ویو یونگی
رفتم پایین
یونگی:نقشه هیونا چیه؟
همه با تعجب برگشتن سمت من
نامجون:میخواد تو و ات رو وقتی یه روز رفتین خونه بابات از هم جدا کنه
یونگی:هیچ عنی نمیتونه بخوره اگه بابام اینه راضی نبودن خودم یه خونه میگیرم همه بریم یه جای دور
جیمین:انقدر ات رو میخوای؟
یونگی:مم جونم به جون ات بسته هست ات رو چند ساعت نمیبینم دیوانه میشم
جیمین:خدا کنه عشقتون تا آخر پایدار بمونه

ویو ات
همه حرفا رو شنیدم خیلی خوشحال شدم که یونگی انقدر من رو دوست داره برگشتم تو اتاق و یه لباس انتخاب کردم و پوشیدم موهام رو گیس کردم یه آرایش ملایم کردم و رفتم پایین تا رفتم یونگی بلند شد اومد سمتم
یونگی:ات مشکلی نداری ماخ بعد عروسی بگیریم؟
ات:یونگی زود نی؟به نظرم عقد رو ۳ هفته دیگه بگیریم و عروسی رو بزاریم ۲ یا سه ماه دیکه ولی اگه تو میخوای یک ماه دیگه من مشکلی ندارم و فک کنم بخاطر هیونا میگی عروسی رو زود تر بگیریم
یونگی:آره بخاطر هیونا و هرجور تو بخوای عروسی رو میگیریم و اگه میخوای خونه هم میگیریم
ات:حالا بیا بعدا در مورد اینا میحرفیم
یونگی رفت آماده شد و اومد از اعضا خداحافظی کردیم و رفتیم پیش به سوی موتور و.....ادامه دارید

اسلاید دوم لباس ات
اسلاید سوم موهای ات
عکس موتورو اینا رو پارت بعدی میزارم و لایک کنید
کامنت حتما بزارین
پارت بعدی فردا غروب یا ظهر میزارم باباییییی
دیدگاه ها (۱۶)

Part 21ویو اترفتیم نمایشگاه کوکم گفت میاد چون اون اینجا رو م...

بیاید حرف بزنیم حوصلم به چخ الهی رفتدختر هن هستم

به یاد مونبین ۲۸🖤💔🍃

پارت 19ویو جیمینات رو بردم تو اتاقم که گریه هاش شدت گرفت رفت...

فیک : اما من عاشقتم! پارت ۲ ویو بنده بعد از شام جیمین و کوک ...

جیمین فیک زندگی پارت ۶۴#

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط