سالها گذشت خون خیانت بیماری و زخمهای گذشته بالاخره

سال‌ها گذشت. خون، خیانت، بیماری، و زخم‌های گذشته بالاخره عقب کشیدند و جاشون رو به آرامشی دادند که هیچ‌کدومشون باور نمی‌کردن به دست بیارن.

🔻 یونا
دیگه اون دختر لوس و وابسته نبود. با پشتیبانی پدرش، شرکت عطرسازی خودش رو ساخت. رایحه‌هایی که طراحی می‌کرد پر از ظرافت و لطافت بود، درست مثل خودش. تهیونگ عمداً کاری کرده بود یونا هیچ وقت نیازی به ورود به دنیای مردهای کثیف مافیا نداشته باشه. اون فقط دخترش بود، شاهزاده‌ای که باید دنیای خودش رو می‌ساخت.

🔻 یون
اما یون… درست مثل پدرش بود. قوی، خشن، و بله—زن‌باز. اما زندگی همیشه راهی برای تغییر می‌ذاره. یک روز ساده، وقتی دختر خدمتکار جدید خونه رو دید، چیزی توی دلش گیر کرد. برای اولین بار قلبش، نه غرورش، کنترل همه‌چیز رو گرفت. اون دختر شد عشقش، و برخلاف همه‌ی پیش‌بینی‌ها، باهاش ازدواج کرد.
تهیونگ با افتخار همه‌ی اموالش رو به اسم پسرش کرد. البته نه همه چیز؛ شش تا خونه‌ی مجلل در چند کشور مختلف، یک حساب بانکی پر، و یک نمایشگاه ماشین رو برای یونا کنار گذاشت تا همیشه پشتش محکم باشه.

🔻 تهیونگ و ات
و ات… ات دوباره نفس می‌کشید. دوباره زندگی می‌کرد. حالا دیگه خبری از تخت بیمارستان و ترس نبود.
تهیونگ و ات عاشقانه کنار هم بودن. سال‌ها جنگیده بودن، همدیگه رو از مرگ و خیانت بیرون کشیده بودن. ات یه روز به شوهرش گفت:
– "تهیونگ… حالا که پیر شدیم، می‌خوام فقط من و تو باشیم. بدون تجملات، بدون قصرها. تو یه خونه‌ی نقلی، خوشگل… تو یه محله‌ی معمولی."
تهیونگ لبخند زد. مردی که زمانی فقط در خون و پول غرق بود، حالا فقط یه چیز می‌خواست: آرامش کنار زنی که همه‌ی زندگیش بود.

🔻 آخرین تصویر
اون‌ها به خونه‌ای کوچیک نقل مکان کردن. حیاطی پر از گل‌های یونا، و اتاقی که پر بود از کتاب‌ها و یادگاری‌های یون. هر روز، غروب که می‌شد، تهیونگ روی بالکن می‌نشست، ات کنارش، و هر دو به آسمان نگاه می‌کردن.

نه صدای اسلحه، نه دود سیگار، نه خون.
فقط صدای خنده‌ی خانواده‌ای که بالاخره بعد از همه‌چیز… خوشبخت شده بودن.

پایان.

امیدوارم خوشتون امده باشه... مرسی که تا اینجا بودید و باید بگم
چون از جونگکوک و تهیونگ گذاشتم وقتشه از یونگی بزارم که درخواست کرده بودید..
و...منظر باشید (فردا میخوام پارت یونگی رو بزارم) 💅
موچ به کله همتون 💋💋💋💋💋💋💋💋💋💋💋
دیدگاه ها (۳۰)

من قربون همه تون برم 💋🥹

📖 اسم فیک: I Fell in Love with My Little Secretary! عاشق منش...

---📜 عنوان: بازگشت به میز مافیایک ماه بعد…ات کاملاً سرحال بو...

📜 عنوان: بازگشتبعد از هفت روز ماندن در آزمایشگاه، بالاخره دک...

پارت ۱۴جنگکوک: ات، من برم، سوا اینجا هست چیزی خواستی به سوا...

نام فیک: عشق مخفیPart: 54ویو جیمین*بعد از چند دقیقه نفسش جا ...

یه روز اینجوری باید تاوان گناهاتو پس بدی حالا اگه رفتی بیرون...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط