پشیمانی بعد از خطا
◇ پشیمانی بعد از خطا ◇
( چند پارتی )
# پارت ۱
ویو معرفی : من ا.ت هستم و ۴ ساله با کوک ازدواج کردم ولی خب بنا به دلایلی من بچه دار نمیشدم و این موضوع منو از کوک سرد کرده بود البته حق داشت چون قلب کوک واسه بچه میتپید و من بچه دار نمیشدم ...
ویو ا.ت : با ذوف از بیمارستان بیرون اومدم باورم نمیشه معجزه شده بود ... برای دهمین بار به برگه آزمایش نگاه کردم و بعله من واقعا از کوک بچه داشتم ، من حامله بودم ... تو این موقع روز کوک حتما خونس من بهش گفته بودم یه مدت نمیام و خونه رفیقمم چون حالم بد بود که بچه دار نمیشدم ولی امروز بهترین روز زندگیمههههه ... با کلی ذوق سوار ماشین شدم و به سرعت به سمت خونه حرکت کردم دلم میخواست هرچه زود تر برسم تا واکنش کوک رو وقتی بهش میگم داره بابا میشه رو ببینم ....
☆ پرش زمانی به رسیدن ا.ت به خونش
ویو ا.ت : برگه آزمایش رو تو کیفم گذاشتم کلید رو داخل در انداختم و وارد شدم خونه ساکته ساکت بود دور و بر رو گشتم کسی نبود رفتم سمت اتاق مشترکمون و در رو باز کردم که با صحنهای که روبه روم دیدم در جا خشکم زد اون کوک بود که یه دختری رو بغل کرده و ل.خت تو بغل هم خوابیدن .... اشک تو چشمام جمع شد تازه فکر میکردم دنیا داره اون روی خوشش رو نشونم میده دستم رو روی دهنم گذاشتم و بلند هق زدم و به اشکام اجازهی ریختن دادم .....
نویسنده : گارد نگیرینا الکیه فیکه ، فیک
ا.ت : هق ... کوک ... هق یع ... یعنی اونقدر بی ارزش بودمممممم ؟ ( با گریه بلند داد زد )
کوک : ( از خواب پرید ) ا.ت ... کی اومدی ؟
ا.ت : الان این مهمه ؟ تو ... تو بهم خیانت ... خیانت کردی ؟ ( گریه )
کوک : خب آره ( سرد )
ا.ت : همین ؟ ... هق ... به همین راحتی ؟
دختره : عزیزم این کیه ؟
کوک : تو دخالت نکن
ا.ت : اتفاقا دخالت میکنم دختر خانوم تو با شوهر من کوپیدی
دختره : چی ؟ تو زن داری ؟
کوک : دوسم داری پس مهمه ؟
دختره : ...
کوک : ( رو به ا.ت با حالت سرد ) من زنی که نمیتونه برام بچه بیاره رو نمیخوام
ا.ت : چرا ؟ چرا بهترین روزم رو خراب کردی ؟ هاااا ؟ ... هق ... دروغ بود دوست دارمات ؟ هاننننن ( داد ) هق ... لعنت بهت لعنتتتتتتت ... ازت متنفرممممممممممممممم ( جیغ و داد و گریه شدید )
ویو کوک : دروغ چرا خیلی دوسش داشتم ... ولی بچه دار نمیشد پس جدایی دوتامون درست ترین کار بود ...
کوک : درخاست طلاق رو کردم ( سرد )
ا.ت : هق ... ( اشکاش رو پاک میکنه ) باشه ، باشه پس یعنی نه من نه تو ... آره ؟
کوک : اوهوم ( سرد )
ا.ت : رفتنت به درک عوضی مثل تو لیاقت هیچ کسی رو نداره که دوسش داشته باشه توف تو روت جئون جونگکوک ( یه توف کرد رو زمین و رفت )
( چند پارتی )
# پارت ۱
ویو معرفی : من ا.ت هستم و ۴ ساله با کوک ازدواج کردم ولی خب بنا به دلایلی من بچه دار نمیشدم و این موضوع منو از کوک سرد کرده بود البته حق داشت چون قلب کوک واسه بچه میتپید و من بچه دار نمیشدم ...
ویو ا.ت : با ذوف از بیمارستان بیرون اومدم باورم نمیشه معجزه شده بود ... برای دهمین بار به برگه آزمایش نگاه کردم و بعله من واقعا از کوک بچه داشتم ، من حامله بودم ... تو این موقع روز کوک حتما خونس من بهش گفته بودم یه مدت نمیام و خونه رفیقمم چون حالم بد بود که بچه دار نمیشدم ولی امروز بهترین روز زندگیمههههه ... با کلی ذوق سوار ماشین شدم و به سرعت به سمت خونه حرکت کردم دلم میخواست هرچه زود تر برسم تا واکنش کوک رو وقتی بهش میگم داره بابا میشه رو ببینم ....
☆ پرش زمانی به رسیدن ا.ت به خونش
ویو ا.ت : برگه آزمایش رو تو کیفم گذاشتم کلید رو داخل در انداختم و وارد شدم خونه ساکته ساکت بود دور و بر رو گشتم کسی نبود رفتم سمت اتاق مشترکمون و در رو باز کردم که با صحنهای که روبه روم دیدم در جا خشکم زد اون کوک بود که یه دختری رو بغل کرده و ل.خت تو بغل هم خوابیدن .... اشک تو چشمام جمع شد تازه فکر میکردم دنیا داره اون روی خوشش رو نشونم میده دستم رو روی دهنم گذاشتم و بلند هق زدم و به اشکام اجازهی ریختن دادم .....
نویسنده : گارد نگیرینا الکیه فیکه ، فیک
ا.ت : هق ... کوک ... هق یع ... یعنی اونقدر بی ارزش بودمممممم ؟ ( با گریه بلند داد زد )
کوک : ( از خواب پرید ) ا.ت ... کی اومدی ؟
ا.ت : الان این مهمه ؟ تو ... تو بهم خیانت ... خیانت کردی ؟ ( گریه )
کوک : خب آره ( سرد )
ا.ت : همین ؟ ... هق ... به همین راحتی ؟
دختره : عزیزم این کیه ؟
کوک : تو دخالت نکن
ا.ت : اتفاقا دخالت میکنم دختر خانوم تو با شوهر من کوپیدی
دختره : چی ؟ تو زن داری ؟
کوک : دوسم داری پس مهمه ؟
دختره : ...
کوک : ( رو به ا.ت با حالت سرد ) من زنی که نمیتونه برام بچه بیاره رو نمیخوام
ا.ت : چرا ؟ چرا بهترین روزم رو خراب کردی ؟ هاااا ؟ ... هق ... دروغ بود دوست دارمات ؟ هاننننن ( داد ) هق ... لعنت بهت لعنتتتتتتت ... ازت متنفرممممممممممممممم ( جیغ و داد و گریه شدید )
ویو کوک : دروغ چرا خیلی دوسش داشتم ... ولی بچه دار نمیشد پس جدایی دوتامون درست ترین کار بود ...
کوک : درخاست طلاق رو کردم ( سرد )
ا.ت : هق ... ( اشکاش رو پاک میکنه ) باشه ، باشه پس یعنی نه من نه تو ... آره ؟
کوک : اوهوم ( سرد )
ا.ت : رفتنت به درک عوضی مثل تو لیاقت هیچ کسی رو نداره که دوسش داشته باشه توف تو روت جئون جونگکوک ( یه توف کرد رو زمین و رفت )
- ۸.۴k
- ۲۹ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط