P
P3
(خونه)
ات ویو
دیگه تقریبا ساعت ۱۱ شب بود
به همه شب بخیر گفتم و رفتم توی تختم تا بخوابم
اما نمیدونم این چی بود
هیجان
استرس
ترس
این چه حسی بود که مغزم رو درگیر کرده بود
و اجازه نمیداد که به آغوش خواب برم
پس برای حل کردن این مشکل به سمت کشوی میزم رفتم
و سه تا قرص خواب آور برداشتم و با یه لیوان آب قورتشون دادم
تا به خواب برم
(صبح)
ات ویو
صبح با سردرد عجیبی از خواب بیدار شدم
خواستم درد رو نادیده بگیرم و بخوابم
اما با صدای ویز ویزی زیر بالشتم به خودم اومدم
دستم و زیر بالشتم بردم فهمیدم گوشیمه
گوشیم داشت زنگ میخورد اما حوصله نداشتم
نگاهش کنم بالاخره صداش قطع شد بعد چند دقیقه دوباره
شروع شد زنگ خوردن با عصبانیت بلندش کردم دیدم یوناعه
(یونا دوست صمیمی ات اس )
جواب دادم
ات، سلام گوساله چه خبر یادی از ما کردی
یونا، سلام خره فقط خواستم بهت بگم مهمونی من دعوتی
که دیگه نمیگم حرفمو پس میگیرم برو گمشو
ات، یونا جونم
یونا،.......
ات، یونا خوشگله
یونا،.......
ات، یونا عزیزم
یونا، باشه بابا امروز ساعت ۳ خونه ی من باش
ات، یسسسسسس
یونا ، پس قطعی میای
ات ، ار......
یونا ، اتفاقی افتاده
ات، نه ولی جیمینو چجوری راضی کنم ؟؟
یونا،من چمیدونم میبینمت
ات،اوکی بای
یونا ،بای
بییییییییبب(بوق تلفن )
اخخ سرم رفتم تو آشپزخونه یه مسکن برداشتم خوردم تا حالم بهتر شه
الان باید چیکار کنم
آهان زنگ بزنم جیمین
لطفا گزارش ندید چیز بدی نداره
شرطی نیس
اگر بده بگید ننویسمش
(خونه)
ات ویو
دیگه تقریبا ساعت ۱۱ شب بود
به همه شب بخیر گفتم و رفتم توی تختم تا بخوابم
اما نمیدونم این چی بود
هیجان
استرس
ترس
این چه حسی بود که مغزم رو درگیر کرده بود
و اجازه نمیداد که به آغوش خواب برم
پس برای حل کردن این مشکل به سمت کشوی میزم رفتم
و سه تا قرص خواب آور برداشتم و با یه لیوان آب قورتشون دادم
تا به خواب برم
(صبح)
ات ویو
صبح با سردرد عجیبی از خواب بیدار شدم
خواستم درد رو نادیده بگیرم و بخوابم
اما با صدای ویز ویزی زیر بالشتم به خودم اومدم
دستم و زیر بالشتم بردم فهمیدم گوشیمه
گوشیم داشت زنگ میخورد اما حوصله نداشتم
نگاهش کنم بالاخره صداش قطع شد بعد چند دقیقه دوباره
شروع شد زنگ خوردن با عصبانیت بلندش کردم دیدم یوناعه
(یونا دوست صمیمی ات اس )
جواب دادم
ات، سلام گوساله چه خبر یادی از ما کردی
یونا، سلام خره فقط خواستم بهت بگم مهمونی من دعوتی
که دیگه نمیگم حرفمو پس میگیرم برو گمشو
ات، یونا جونم
یونا،.......
ات، یونا خوشگله
یونا،.......
ات، یونا عزیزم
یونا، باشه بابا امروز ساعت ۳ خونه ی من باش
ات، یسسسسسس
یونا ، پس قطعی میای
ات ، ار......
یونا ، اتفاقی افتاده
ات، نه ولی جیمینو چجوری راضی کنم ؟؟
یونا،من چمیدونم میبینمت
ات،اوکی بای
یونا ،بای
بییییییییبب(بوق تلفن )
اخخ سرم رفتم تو آشپزخونه یه مسکن برداشتم خوردم تا حالم بهتر شه
الان باید چیکار کنم
آهان زنگ بزنم جیمین
لطفا گزارش ندید چیز بدی نداره
شرطی نیس
اگر بده بگید ننویسمش
- ۲.۰k
- ۳۰ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط