خواننده شیطون پارت21
#خواننده_شیطون #پارت21
(ناموسانظربدین)
نامجون
من:پیاده!
آنیسا:😤 باشع
پیادع شدو خودم نشستم پشت فرمون
من:کجا باید برم
آنیسا:بزرگ راه و رد کردی بپیچ سمت چپ بعدم مستقیم برو بعدش میرسی به یه جاده خاکی اون رد کنی میرسی
من:اوکی حالا نفس راحت بکشین من نشستم پشت فرمون
جین:این از شوگا هم دیونه تره چخبرتع
آنیسا:ووواااا
جونگ کوک:نمیگی میمرم خونم بیفته گردنت هان دختره خیره سر
آنیسا:چمیدونستم ترسو این خووو
من و جین وجونگ کوک:ساکت شو
آنیسا:باشه مظلوم گیر اوردین وایستین من برسیم اونجا
بعدم خندید
من:از این لبخندت خوشم نمیاد
بالاخره رسیدیم
من:آنیسا رسیدیم
آنیسا:حالا برو سمت اون روستا
من:دیونه ای اگ بشناسنمون چی
آنیسا:نمیشناسن اخه هیچ گونه تلویزیون ندارن که
جین:هننن مگه میشه
آنیسا:این روستایی به خاطر نوع طراحی که داره هیچگونه آنتن نیمگره واسه همون فقط خط تلفن دارن
جونگ کوک:چه جذاب شد بریم ببینیم چطوریه
***///***
آنیسا
نمیدونم چرا این پیشنهاد و دادم ولی پشیمون نیستم
من:برو اون خونه اونجا
وارد خونه بابابزرگم ومامان بزرگ شدیم که تقریبا ده سال میگذره ازمرگش همیشه معاون یانگ باچندتاکارگر میان تمیزش میکنن
جیهوپ:این خونه کیه خیلی بانمکه
من:خونه بابابزرگه که خودش نقششوکشید با کمک همین اهالی روستا درست کردش
جونگ کوک:پس خودشون کجان
من:نه سالم بود مردن
جونگ کوک:اوه متاسفم
من:اشکال نداره خوب اماده این بهترین روزتونو بسازین
جیهوپ:ساعت هنو5 بعدازظهر چیکار کنیم
من👿 بریم خودم بهتون میگم فقط لباس راحتی بپوشین
همه به گفتم عمل کردن خودم یه لباس سرهمی ابی و استین بلند گلبهی و کلاه گلبهی چکمه هایی سفید دادم بهشون اونام پوشیدن رسیدیم گاو داری بابابزرگ و اقایی چن که تا فردا صبح نمیومد سراغ گاواش
من:به گاو داری بابایی اقایی چن خوش اومدین اومیدوارم کار دراینجا رو مثل کار در کمپانی جدی بگیرین مشغول شید
قیافه هاشون همه شوکه
شوگا:😶
جین:😐
جیمین:😅
نامجون:😨
جونگ کوک:😑
ته:😵
جیهوپ:😤 منو بترکونیم اینجا کار نمیکنم
نامجون:بااین ابهتم زیر گاو تمیز کنم اصلا
جین:هاااااانننننن من برمیگردم
جیمین:اهههه چرا اصلا به حرف این بچه اومدیم اینجا
شوگا:من خسته ام بااین کارات بدترم شدم
جونگ کوک:سعی میکنم فقط الان آروم باشم
ته:میخوام نیمه پر لیوان ببینم فقط اما لعنتی هیچ گونه نیمه پری ندارع
من:کار کنین حرف نزنین منم باهاتون کار میکنم
جیهوپ:قسم میخورم این فقط آفریده شده منو سکته بده
نامجون:بیخیال آنیسا
من:اگه کار نکنین ازشام خبری نیس همه خوراکی هارم قایم کردم بجنبین
هدفم از کار کردن فقط خنده و مسخره بازی نبود میدونم دیریا زود بایدبرم دانشکده علوم اقتصاد پس باخاطر خوب برم
(ناموسانظربدین)
نامجون
من:پیاده!
آنیسا:😤 باشع
پیادع شدو خودم نشستم پشت فرمون
من:کجا باید برم
آنیسا:بزرگ راه و رد کردی بپیچ سمت چپ بعدم مستقیم برو بعدش میرسی به یه جاده خاکی اون رد کنی میرسی
من:اوکی حالا نفس راحت بکشین من نشستم پشت فرمون
جین:این از شوگا هم دیونه تره چخبرتع
آنیسا:ووواااا
جونگ کوک:نمیگی میمرم خونم بیفته گردنت هان دختره خیره سر
آنیسا:چمیدونستم ترسو این خووو
من و جین وجونگ کوک:ساکت شو
آنیسا:باشه مظلوم گیر اوردین وایستین من برسیم اونجا
بعدم خندید
من:از این لبخندت خوشم نمیاد
بالاخره رسیدیم
من:آنیسا رسیدیم
آنیسا:حالا برو سمت اون روستا
من:دیونه ای اگ بشناسنمون چی
آنیسا:نمیشناسن اخه هیچ گونه تلویزیون ندارن که
جین:هننن مگه میشه
آنیسا:این روستایی به خاطر نوع طراحی که داره هیچگونه آنتن نیمگره واسه همون فقط خط تلفن دارن
جونگ کوک:چه جذاب شد بریم ببینیم چطوریه
***///***
آنیسا
نمیدونم چرا این پیشنهاد و دادم ولی پشیمون نیستم
من:برو اون خونه اونجا
وارد خونه بابابزرگم ومامان بزرگ شدیم که تقریبا ده سال میگذره ازمرگش همیشه معاون یانگ باچندتاکارگر میان تمیزش میکنن
جیهوپ:این خونه کیه خیلی بانمکه
من:خونه بابابزرگه که خودش نقششوکشید با کمک همین اهالی روستا درست کردش
جونگ کوک:پس خودشون کجان
من:نه سالم بود مردن
جونگ کوک:اوه متاسفم
من:اشکال نداره خوب اماده این بهترین روزتونو بسازین
جیهوپ:ساعت هنو5 بعدازظهر چیکار کنیم
من👿 بریم خودم بهتون میگم فقط لباس راحتی بپوشین
همه به گفتم عمل کردن خودم یه لباس سرهمی ابی و استین بلند گلبهی و کلاه گلبهی چکمه هایی سفید دادم بهشون اونام پوشیدن رسیدیم گاو داری بابابزرگ و اقایی چن که تا فردا صبح نمیومد سراغ گاواش
من:به گاو داری بابایی اقایی چن خوش اومدین اومیدوارم کار دراینجا رو مثل کار در کمپانی جدی بگیرین مشغول شید
قیافه هاشون همه شوکه
شوگا:😶
جین:😐
جیمین:😅
نامجون:😨
جونگ کوک:😑
ته:😵
جیهوپ:😤 منو بترکونیم اینجا کار نمیکنم
نامجون:بااین ابهتم زیر گاو تمیز کنم اصلا
جین:هاااااانننننن من برمیگردم
جیمین:اهههه چرا اصلا به حرف این بچه اومدیم اینجا
شوگا:من خسته ام بااین کارات بدترم شدم
جونگ کوک:سعی میکنم فقط الان آروم باشم
ته:میخوام نیمه پر لیوان ببینم فقط اما لعنتی هیچ گونه نیمه پری ندارع
من:کار کنین حرف نزنین منم باهاتون کار میکنم
جیهوپ:قسم میخورم این فقط آفریده شده منو سکته بده
نامجون:بیخیال آنیسا
من:اگه کار نکنین ازشام خبری نیس همه خوراکی هارم قایم کردم بجنبین
هدفم از کار کردن فقط خنده و مسخره بازی نبود میدونم دیریا زود بایدبرم دانشکده علوم اقتصاد پس باخاطر خوب برم
۵.۲k
۱۹ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.