دنیای عجیب پارت هفتم
متین داشت پتو و بالش و از این چیزا میاورد این وسطم مهشاد یه زنگ به خونشون زد خداروشکر اونجا زامبی نرفته بود و صحیح و سالم حال همگی خوب بو و مهشاد قضیه مارو رو تعریف کرد واسشون و خانواده هام خبردار شدن. خوب بلخره خابیدیدم.
از دید عسل دارستانی:
خوب رفتیم تو کوچه شاورون.تنها جایی که وسط این هاگیر واگیر زامیبیا به ذهنم مرسید امن باشه اینجا بودش. مرسلی:عسل اینجا خیلی ساله متروکس ترسناکه بیا بریم. عسل:وای بچه سوسول. یکی از خونه های شاورون چششمو گرفت.قشنگ به نظر میرسید. رفتم داخل حیاطش. مرسلی:کجا میری عسلللل. عسل:خو کوری دارم میرم تو دیگه. مرسلی:عسل یعنی اگر نمیترسیدم تنها بری اونجا چیزیت بشه جواب خانوادتو چی بدم عمراااا باهات میومدم. عسل:لازم نکرده تو جواب خانواده ی منو بدی حالا پشت سرم بیا. حیاطو رد کردیم وارد خود خونه شدیم باحال به نظر میرسید. عسل:قشنگه ها فقط نمیدونم چرا بعد اینهمه سال اینجارو خاک نگرفته. مرسلی:چون اینجا خونه ی عادی نی بیا برگردیم عسل من حاضرم زامبیا تیکه پارم کنن ولی ارواح نه. عسل:خوب حالا بیا یکم دیگه بریم اگر چیزی دیدیم صدایی اومد برمیگردیم. مرسلی:اگر چیزی شد من خودم تنها فرار میکنم تو از هیچی نمیترسی از این حجم ریلکسی شاید بشینی با ارواح چایی ام بخوری. عسل:ایششش تو زیادی ترسو ای من ریلکس نیستم. اون سالنو رد کردیم وارد یه سالن دیگه شدیم تا لامپو روشن کردیم با چندتا ادم که خوابیده بودن رو به رو شدیممم. از ترس منو ممدرضا جیغی زدیم و ممدرضا فقط فرار کرد و از پشت سر رفت.
از دید المیرا:
هعی خوابم نمیبرد چرا داشتم فکر و خیال میکردم و پهلو به پهلو میشدم که یدفعه لامپ روشن شد یا حضرت پشمائیل کسی از بچه ها ک بلند نشد نکنه زامبیهههه. چوبیو ک بغلم گذاشته بودمو برداشتم و از جام پاشدم و گفتم:بچه ها بیدار شیدددد. با چوب رفتم نزدیک و گفتم:تو زامبی عی هااا اعتراف کننن البته قیافت به زامبیا نمیخوره البته شاید الوده شده باشیییی.
از دید عسل دارستانی:
یا ابلفظل ی روح داره میاد نزدیک حرفم میزنه از زامبی میگه خوب این خودش روحه واس چی از زامبی میترسه مخم هنگ کرده بود ارور ۴۰۴ میداد از ترس زبونم بند اومده بود.
از دید ممدرضا مرسلی:
الان عسل اون توعه خودم از ترس زبونم بند اومده داره صدا حرف زدنم میاد روحه چ خوب میحرفه از زامبی ام میگه من الان سالن بغلی ام ک تاریکم هست وای چ خاکی به گورم بریزمممم اها ی فایل قران تو گوشیم داشتم خاستم اونو پلی کنم ک حداقل با صداش ارواح خبیث برن ک اتفاقی دستم خورد رو اهنگ بغلیش (بازم شراره دلارو دیوونه کرده مامانش موهاشو عروسکی شونه کرده) و صدا گوشیمم بلند بود صدای موزیک تو خونه میپیچید هرکاری ام میکردم قطع نمیشد یا خدااا.
از دید عسل دارستانی:
خوب رفتیم تو کوچه شاورون.تنها جایی که وسط این هاگیر واگیر زامیبیا به ذهنم مرسید امن باشه اینجا بودش. مرسلی:عسل اینجا خیلی ساله متروکس ترسناکه بیا بریم. عسل:وای بچه سوسول. یکی از خونه های شاورون چششمو گرفت.قشنگ به نظر میرسید. رفتم داخل حیاطش. مرسلی:کجا میری عسلللل. عسل:خو کوری دارم میرم تو دیگه. مرسلی:عسل یعنی اگر نمیترسیدم تنها بری اونجا چیزیت بشه جواب خانوادتو چی بدم عمراااا باهات میومدم. عسل:لازم نکرده تو جواب خانواده ی منو بدی حالا پشت سرم بیا. حیاطو رد کردیم وارد خود خونه شدیم باحال به نظر میرسید. عسل:قشنگه ها فقط نمیدونم چرا بعد اینهمه سال اینجارو خاک نگرفته. مرسلی:چون اینجا خونه ی عادی نی بیا برگردیم عسل من حاضرم زامبیا تیکه پارم کنن ولی ارواح نه. عسل:خوب حالا بیا یکم دیگه بریم اگر چیزی دیدیم صدایی اومد برمیگردیم. مرسلی:اگر چیزی شد من خودم تنها فرار میکنم تو از هیچی نمیترسی از این حجم ریلکسی شاید بشینی با ارواح چایی ام بخوری. عسل:ایششش تو زیادی ترسو ای من ریلکس نیستم. اون سالنو رد کردیم وارد یه سالن دیگه شدیم تا لامپو روشن کردیم با چندتا ادم که خوابیده بودن رو به رو شدیممم. از ترس منو ممدرضا جیغی زدیم و ممدرضا فقط فرار کرد و از پشت سر رفت.
از دید المیرا:
هعی خوابم نمیبرد چرا داشتم فکر و خیال میکردم و پهلو به پهلو میشدم که یدفعه لامپ روشن شد یا حضرت پشمائیل کسی از بچه ها ک بلند نشد نکنه زامبیهههه. چوبیو ک بغلم گذاشته بودمو برداشتم و از جام پاشدم و گفتم:بچه ها بیدار شیدددد. با چوب رفتم نزدیک و گفتم:تو زامبی عی هااا اعتراف کننن البته قیافت به زامبیا نمیخوره البته شاید الوده شده باشیییی.
از دید عسل دارستانی:
یا ابلفظل ی روح داره میاد نزدیک حرفم میزنه از زامبی میگه خوب این خودش روحه واس چی از زامبی میترسه مخم هنگ کرده بود ارور ۴۰۴ میداد از ترس زبونم بند اومده بود.
از دید ممدرضا مرسلی:
الان عسل اون توعه خودم از ترس زبونم بند اومده داره صدا حرف زدنم میاد روحه چ خوب میحرفه از زامبی ام میگه من الان سالن بغلی ام ک تاریکم هست وای چ خاکی به گورم بریزمممم اها ی فایل قران تو گوشیم داشتم خاستم اونو پلی کنم ک حداقل با صداش ارواح خبیث برن ک اتفاقی دستم خورد رو اهنگ بغلیش (بازم شراره دلارو دیوونه کرده مامانش موهاشو عروسکی شونه کرده) و صدا گوشیمم بلند بود صدای موزیک تو خونه میپیچید هرکاری ام میکردم قطع نمیشد یا خدااا.
۲۰.۱k
۲۹ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.