love or friend
love or friend
part63
منو گووان برگشتیم
گووان: چرا نزاشتی برم؟
ا/ت: ندیدی که دختره خودش بغلش کرد تهیونگ که بغلش نکرد
گووان: اومدن
تهیونگ:بیا میرا بشین
میرا: ا/ت داریم همکار میشیم
ا/ت: بله؟
میرا: تهیونگ اجازه داد بیام تو شرکت
به گووان نگاه کردم اونم داشت با عصبانیت به تهیونگ نگاه میکرد
میرا: خیلی خوشحال شدم که دیدمتون از این به بعد بیشتر همو میبینیم 😊خدافظ
گووان: هوی تهیونگ چرا گذاشتی بیاد تو شرکت
تهیونگ: دلیلی نداشتم که نیاد یک ماه پیش دوتا از کارمندای خوبمون اخراج کردم بخاطر این
ا/ت: من الان شدم این میرا اومد من شدم این تهیونگ خودت گفتی هرکاری میخوای باهاشون بکن من گفتمت اخراشون کن توهم کردی بعد باهم رفتیم سفر فراموش کردی؟
تهیونگ: تو داری از میرا حسودی میکنی؟
ا/ت: من چیزی از میرا کم ندارم که بخوام حسودی کنم ایی
گووان: خوبی؟
ا/ت: اره خوبم یکم سرم گیج رفت
گووان: قلبت نیست؟
ا/ت: نه
تهیونگ: بریم خونه
ا/ت: تو اتاق بهت چیگفت؟
تهیونگ: گفت که منو استخدام کن منم قبولش کردم
ا/ت: او چرا باید قبول بشه مگه نباید کاراموز باشه بعد ببیننه میتونه یانه؟
تهیونگ: من مطمئنم میتونه و اینکه خیلی دلت میخواد شکستشو ببینی خیلی بد شدی ا/ت تغییر کردی من بیرون منتظرتم
ا/ت: باشه برو من الان میام گووان دیدیش چطور بود بعد منو گفت تغییر کردی خوب که نمیخواست بیاد کاشکی نیومده بودم اخه من تغییر کردم یا او
گووان: ا/ت یکم صبر کن
ا/ت: من تحملم زیاد نیست اگه کاری کنه سریع ازش جدا میشم
گووان: همچین فکری به سرت نزنه
ا/ت: اگه دیدم خیلی دارم اذیت میشم شاید اینکارو کردم
گووان: الان برو فردا باهم یه نقشه ای میکشیم نقش اول تو نقش دوم لیان
#فیک
#سناریو
part63
منو گووان برگشتیم
گووان: چرا نزاشتی برم؟
ا/ت: ندیدی که دختره خودش بغلش کرد تهیونگ که بغلش نکرد
گووان: اومدن
تهیونگ:بیا میرا بشین
میرا: ا/ت داریم همکار میشیم
ا/ت: بله؟
میرا: تهیونگ اجازه داد بیام تو شرکت
به گووان نگاه کردم اونم داشت با عصبانیت به تهیونگ نگاه میکرد
میرا: خیلی خوشحال شدم که دیدمتون از این به بعد بیشتر همو میبینیم 😊خدافظ
گووان: هوی تهیونگ چرا گذاشتی بیاد تو شرکت
تهیونگ: دلیلی نداشتم که نیاد یک ماه پیش دوتا از کارمندای خوبمون اخراج کردم بخاطر این
ا/ت: من الان شدم این میرا اومد من شدم این تهیونگ خودت گفتی هرکاری میخوای باهاشون بکن من گفتمت اخراشون کن توهم کردی بعد باهم رفتیم سفر فراموش کردی؟
تهیونگ: تو داری از میرا حسودی میکنی؟
ا/ت: من چیزی از میرا کم ندارم که بخوام حسودی کنم ایی
گووان: خوبی؟
ا/ت: اره خوبم یکم سرم گیج رفت
گووان: قلبت نیست؟
ا/ت: نه
تهیونگ: بریم خونه
ا/ت: تو اتاق بهت چیگفت؟
تهیونگ: گفت که منو استخدام کن منم قبولش کردم
ا/ت: او چرا باید قبول بشه مگه نباید کاراموز باشه بعد ببیننه میتونه یانه؟
تهیونگ: من مطمئنم میتونه و اینکه خیلی دلت میخواد شکستشو ببینی خیلی بد شدی ا/ت تغییر کردی من بیرون منتظرتم
ا/ت: باشه برو من الان میام گووان دیدیش چطور بود بعد منو گفت تغییر کردی خوب که نمیخواست بیاد کاشکی نیومده بودم اخه من تغییر کردم یا او
گووان: ا/ت یکم صبر کن
ا/ت: من تحملم زیاد نیست اگه کاری کنه سریع ازش جدا میشم
گووان: همچین فکری به سرت نزنه
ا/ت: اگه دیدم خیلی دارم اذیت میشم شاید اینکارو کردم
گووان: الان برو فردا باهم یه نقشه ای میکشیم نقش اول تو نقش دوم لیان
#فیک
#سناریو
۲۵.۵k
۰۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.