چندپارتی
چندپارتی☆
p.2
ساعت ۲ بود باید میخوابیدم
با کلی دنگ و فنگ چشمام رو روی هم گذاشتم
...
۱۹ دسامبر یکشنبه
صبح بود ات از روی مبل بلند شد
_اَه یادم رفت لباسم رو عوض کنم
بلند شدم رفتم اشپزخونه که قهوه درست کنم
_هوفف چقدر سرده
پنجره رو باز کردم بیرون رو نگاه کنم قهوم رو گرفتم روی دستم
و جرعه ای ازش نوشیدم
《نیم ساعت بعد》
درحال شستن ظرف ها بودم که در خونه باز شد
_چاگیا اومدی ...
_اوم سلام
پریدم بغلش که پسم زد
_اممم باشه برو استراحت کن
خسته ای درکت میکنم
لبخند مصنوعی زد ولی تو نگاهش پر از غم بود
بزور خودش رو نگه داشت که بغض نکنه
جونگکوک بدون اینکه حتا جواب ات رو هم بده رفت سمت اتاقش
و درو کوبید
ات هم بغضش ترکید و زانوش خم شد و افتاد روی زمین
...
p.2
ساعت ۲ بود باید میخوابیدم
با کلی دنگ و فنگ چشمام رو روی هم گذاشتم
...
۱۹ دسامبر یکشنبه
صبح بود ات از روی مبل بلند شد
_اَه یادم رفت لباسم رو عوض کنم
بلند شدم رفتم اشپزخونه که قهوه درست کنم
_هوفف چقدر سرده
پنجره رو باز کردم بیرون رو نگاه کنم قهوم رو گرفتم روی دستم
و جرعه ای ازش نوشیدم
《نیم ساعت بعد》
درحال شستن ظرف ها بودم که در خونه باز شد
_چاگیا اومدی ...
_اوم سلام
پریدم بغلش که پسم زد
_اممم باشه برو استراحت کن
خسته ای درکت میکنم
لبخند مصنوعی زد ولی تو نگاهش پر از غم بود
بزور خودش رو نگه داشت که بغض نکنه
جونگکوک بدون اینکه حتا جواب ات رو هم بده رفت سمت اتاقش
و درو کوبید
ات هم بغضش ترکید و زانوش خم شد و افتاد روی زمین
...
- ۲۱۹
- ۳۰ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط