زندگی مافیایی من پارت ۱۷
کارم تموم شد حساب کردم و اومدیم بیرون بعد باهام رفتیم سمت یه پاساژ بزرگ که مال کوک بود وقتی رفتیم تو همه جلوم تعظیم کردن که دیدم لارا چشماش گرد شده
_(خنده) چیه تعجب کردی اینجا مال کوکه همه هم منو اینجا میشناسم میدونن من ارباب بعدی شون هستم(پوزخند)
✓وای مغزم هنگ کرده نمیدونم چی بگم
_بیا بریم
رفتیم توی یه مغازه و چند دست لباس انتخاب کردم هم برای خودم هم یکی دو دست برای لارا انتخاب کردم رفتم پیش فروشنده که از جاش بلند شد و به من تعظیم کرد
.....:خانم خیلی خوش اومدید منت رو سر ما گذاشتید
_خیله خب کافیه اینا رو حساب کن
.....:نیازی نیست میهمان ما باشید
_نشنیدی چی گفتم اینارو حساب کن (بلند)
....:چ....چشم
✓من فکر میکردم تو فقط لباس های تیره میپوشی
_درسته
✓پس اون لباس ها که رنگش روشنه برای کیه
_مال تو
✓چییییییی
_برای تو خریدم یه هدیه ی کوچیک از طرف من(لبخند)
✓ا/ت چرا این کارو کردی
_گفتم که یه هدیه است هدیه رو هم رد نمیکنن
✓ممنون
از رفتیم بیرون و کفش خریدیم هم برای خودم هم برای لارا و یه سری وسایل دیگه از پاساژ اومدیم بیرون
_خب حالا بریم یه چیزی بخوری خیلی گشنمه
✓باشه بریم
رفتیم یه کافه که مال یکی از اشناهای کوک بود تا منو دیدن تعظیم کردن که با ا پرسید
✓اینجاهم مال کوکه
_نه مال یکی از اشناهاست
باهم یه چیزی خوردیم و اومدیم بیرون
✓ا/ت امروز خیلی خوب بود بابت هدیه ها هم ممنونم ازت من دیگه باید برگردم
_باشه خودم میرسونمت
لارا. و رسوندم خواست از ماشین پیاده شده که
_لارا صبر کن
✓چیشده
_گوش کن از اینکه من مافیام و جانشین کوک هستم به کسی چیزی نگو میدونم اون شین یانگ عوضی بازم میاد سراقت لطفا ازش فاصله بگیر و دیگه باهاش حرف نزن حتی یه کلمه باشه
✓ب....باشه
_خوبه دیگه مزاحمت نمیشم خدافظ
✓خدافظ
ویو لارا
پیاده شدم و رفتم توی خونه که دیدم شین یانگ رو مبل نشسته
✓تو اینجا چیکار میکنی
شین: مگه من دوست پسرت نیستم پس اشکالی نمیبینم که اینجا نباشم
✓زود از خونه ی من برو بیرون
شین:خوبه میبینم اون دختره خوب روت تاثیر گذاشته
✓به اون هیچ ربطی نداره از دستت خسته شدم برو بیرون
شین: مثل اینکه یادت رفته قرارمون چی بود
✓دیگه برام مهم نیست از اینجا برو
شین: خوبه میبینم شجاع شدی پشتت به دوستت گرمه مگه اون چیکارست که اینقدر بهش تکیه کردی
✓به تو ربطی نداره
شین:نکنه مافیا ست
✓گفتم به تو.......
شین: اره مافیاست اما فکر نکم خیلی قدرت مند باشه راحت میتونم از شرش خلاس شم
✓هر غلطی دوست داری بکن حالا هم از خونه ی من برو
میخواست بره که گفتم
✓کلید ها
کلید ها رو بهم داد بعد رفت منم سریع در رو قفل کردم و رفتم خوابیدم
ویو ا/ت
رفتم عمارت همین که در رو باز کردم با.........
۱۵لایک
۳۰کامنت
_(خنده) چیه تعجب کردی اینجا مال کوکه همه هم منو اینجا میشناسم میدونن من ارباب بعدی شون هستم(پوزخند)
✓وای مغزم هنگ کرده نمیدونم چی بگم
_بیا بریم
رفتیم توی یه مغازه و چند دست لباس انتخاب کردم هم برای خودم هم یکی دو دست برای لارا انتخاب کردم رفتم پیش فروشنده که از جاش بلند شد و به من تعظیم کرد
.....:خانم خیلی خوش اومدید منت رو سر ما گذاشتید
_خیله خب کافیه اینا رو حساب کن
.....:نیازی نیست میهمان ما باشید
_نشنیدی چی گفتم اینارو حساب کن (بلند)
....:چ....چشم
✓من فکر میکردم تو فقط لباس های تیره میپوشی
_درسته
✓پس اون لباس ها که رنگش روشنه برای کیه
_مال تو
✓چییییییی
_برای تو خریدم یه هدیه ی کوچیک از طرف من(لبخند)
✓ا/ت چرا این کارو کردی
_گفتم که یه هدیه است هدیه رو هم رد نمیکنن
✓ممنون
از رفتیم بیرون و کفش خریدیم هم برای خودم هم برای لارا و یه سری وسایل دیگه از پاساژ اومدیم بیرون
_خب حالا بریم یه چیزی بخوری خیلی گشنمه
✓باشه بریم
رفتیم یه کافه که مال یکی از اشناهای کوک بود تا منو دیدن تعظیم کردن که با ا پرسید
✓اینجاهم مال کوکه
_نه مال یکی از اشناهاست
باهم یه چیزی خوردیم و اومدیم بیرون
✓ا/ت امروز خیلی خوب بود بابت هدیه ها هم ممنونم ازت من دیگه باید برگردم
_باشه خودم میرسونمت
لارا. و رسوندم خواست از ماشین پیاده شده که
_لارا صبر کن
✓چیشده
_گوش کن از اینکه من مافیام و جانشین کوک هستم به کسی چیزی نگو میدونم اون شین یانگ عوضی بازم میاد سراقت لطفا ازش فاصله بگیر و دیگه باهاش حرف نزن حتی یه کلمه باشه
✓ب....باشه
_خوبه دیگه مزاحمت نمیشم خدافظ
✓خدافظ
ویو لارا
پیاده شدم و رفتم توی خونه که دیدم شین یانگ رو مبل نشسته
✓تو اینجا چیکار میکنی
شین: مگه من دوست پسرت نیستم پس اشکالی نمیبینم که اینجا نباشم
✓زود از خونه ی من برو بیرون
شین:خوبه میبینم اون دختره خوب روت تاثیر گذاشته
✓به اون هیچ ربطی نداره از دستت خسته شدم برو بیرون
شین: مثل اینکه یادت رفته قرارمون چی بود
✓دیگه برام مهم نیست از اینجا برو
شین: خوبه میبینم شجاع شدی پشتت به دوستت گرمه مگه اون چیکارست که اینقدر بهش تکیه کردی
✓به تو ربطی نداره
شین:نکنه مافیا ست
✓گفتم به تو.......
شین: اره مافیاست اما فکر نکم خیلی قدرت مند باشه راحت میتونم از شرش خلاس شم
✓هر غلطی دوست داری بکن حالا هم از خونه ی من برو
میخواست بره که گفتم
✓کلید ها
کلید ها رو بهم داد بعد رفت منم سریع در رو قفل کردم و رفتم خوابیدم
ویو ا/ت
رفتم عمارت همین که در رو باز کردم با.........
۱۵لایک
۳۰کامنت
۱۱.۹k
۰۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.