ددی مافیا بی رحم
ددی مافیا بی رحم
پارت ۱
ات یه دختر ۱۸ سالس و خونوادش رو از دست داده و برای در آوردن خرج خودش رفته توی یه کافه رستوران کار میکنه
جیمین یه پسر ۲۰ سالس و یه مافیاس خونواده اونم مردن(خدا نکنه🥲)
و تمام ثروت به جیمین رسیده
اون خیلی بی رحم و خشنه
جیمین یه روزی میره توی کافه ای که ات اونجا کار میکرد
میشینه رو یکی از صندلی ها
*البته اینم بگم جیمین خیلی وقته یعنی 5 ماهه عاشق اته و همیشه پیگیرشه*
تا اینکه ات میبینه یه مشتری جدید اومده میره به سمت اون میزی که جیمین اونجاست
ات: سلام.. خوش اومدید سفارشتون چیه؟
جیمین که ماسک زده بود ولی محو ات شد عاح...
ات:اقا؟؟... حواستون کجاست؟؟
جیمین:ها؟؟ هیچی..
به منویی که رو به روشه نگا میکنه و برش میداره...
جیمین:خب یه نسکافه با چیز کیک بیارید..
ات:بله چشم سفارشتون تا 10 دقیقه اماده میشه...
جیمین:ممنون
ات هم میره به سمت اشپزخونه تا سفارش مشتری جدید رو اماده کنه...
(وقتی سفارش مشتری رو اورد)
ات:بفرمایین آقا شفارشتون
جیمین:ممنون..
تا دقایق اخر ات میخواست بره جیمین همینجوری محوش شد..
ات:آقا چیزی شده؟
جیمین:ن...نه
تا اینکه جیمین سفارششو خورد و پرداخت کرد رفت بیرون به بادیگارداش خبر داد اخر امشب کارشونو تموم کنن...
جیمین:میخوام اون دختره که توی کافه کار میکنه رو بگیرین و برام بیارینش...
یکی از باردیگارش:بله چشم قربان اطاعت میشه...
جیمین:خوبه....
ویو ات
بالاخره کارم تموم شد و از کافه رفتم بیرون
اخیش بلخره مرخص شدم عاحححح
قدم میزنه قدم میزنه تا میرسه سر کوچه حس میکنه یکی پشتشه
برمیگرده میبینه کسی نیست
ات:شاید من توهم زدم🤷🏻♀️
که یهو یه دستمالی روی دهنش حس کرد میخواست جیغ بکشه ولی اکسیژن به ریه هاش نمیرفت پس کم کم چشاش بسته شد...
*بادیگارد های جیمین هم ات رو میبرن تو ونشون راه میوفتن به سمت خونه مستر پارک خونه که چه عرض کنم قصر🗿*
تا اینکه رسیدن به اون قصر با شکوه جناب مستر پارک
همونطور که جیمین دستور داده بود گرفتنش ببرن انبار رو صندلی ببندنش...
*فردا صبح ساعت 09:17*
جیمین از خواب قشنگش بیدار میشه میره سرویس کارای مهم رو میکنه...
*هوم؟ چی؟ میخوای بدونی چیکار میکنه؟ خوب تو دستشویی چیکار میکنن که داشم؟🗿*
کارش اونجا تموم میشه میره حموم دوش پنج دقیقه ای میگیره....از حموم برمیگرده....
میره موهاشو خشک میکنه.... *گشادیم میاد بگم خودتون تصور کنید چیکار میکنه ممنان*
میره طبقه پایین که خدمتکارا براش صبحونه اماده کردن
صبحونه رو میخوره ....
میره کتشو میپوشه میره سمت انباری که ات اونجاست
خب خب چطور بود؟
بچها این فیکه خیلیییی باحاله لطفا حمایت کنین ممنان🤧🙂
پارت ۱
ات یه دختر ۱۸ سالس و خونوادش رو از دست داده و برای در آوردن خرج خودش رفته توی یه کافه رستوران کار میکنه
جیمین یه پسر ۲۰ سالس و یه مافیاس خونواده اونم مردن(خدا نکنه🥲)
و تمام ثروت به جیمین رسیده
اون خیلی بی رحم و خشنه
جیمین یه روزی میره توی کافه ای که ات اونجا کار میکرد
میشینه رو یکی از صندلی ها
*البته اینم بگم جیمین خیلی وقته یعنی 5 ماهه عاشق اته و همیشه پیگیرشه*
تا اینکه ات میبینه یه مشتری جدید اومده میره به سمت اون میزی که جیمین اونجاست
ات: سلام.. خوش اومدید سفارشتون چیه؟
جیمین که ماسک زده بود ولی محو ات شد عاح...
ات:اقا؟؟... حواستون کجاست؟؟
جیمین:ها؟؟ هیچی..
به منویی که رو به روشه نگا میکنه و برش میداره...
جیمین:خب یه نسکافه با چیز کیک بیارید..
ات:بله چشم سفارشتون تا 10 دقیقه اماده میشه...
جیمین:ممنون
ات هم میره به سمت اشپزخونه تا سفارش مشتری جدید رو اماده کنه...
(وقتی سفارش مشتری رو اورد)
ات:بفرمایین آقا شفارشتون
جیمین:ممنون..
تا دقایق اخر ات میخواست بره جیمین همینجوری محوش شد..
ات:آقا چیزی شده؟
جیمین:ن...نه
تا اینکه جیمین سفارششو خورد و پرداخت کرد رفت بیرون به بادیگارداش خبر داد اخر امشب کارشونو تموم کنن...
جیمین:میخوام اون دختره که توی کافه کار میکنه رو بگیرین و برام بیارینش...
یکی از باردیگارش:بله چشم قربان اطاعت میشه...
جیمین:خوبه....
ویو ات
بالاخره کارم تموم شد و از کافه رفتم بیرون
اخیش بلخره مرخص شدم عاحححح
قدم میزنه قدم میزنه تا میرسه سر کوچه حس میکنه یکی پشتشه
برمیگرده میبینه کسی نیست
ات:شاید من توهم زدم🤷🏻♀️
که یهو یه دستمالی روی دهنش حس کرد میخواست جیغ بکشه ولی اکسیژن به ریه هاش نمیرفت پس کم کم چشاش بسته شد...
*بادیگارد های جیمین هم ات رو میبرن تو ونشون راه میوفتن به سمت خونه مستر پارک خونه که چه عرض کنم قصر🗿*
تا اینکه رسیدن به اون قصر با شکوه جناب مستر پارک
همونطور که جیمین دستور داده بود گرفتنش ببرن انبار رو صندلی ببندنش...
*فردا صبح ساعت 09:17*
جیمین از خواب قشنگش بیدار میشه میره سرویس کارای مهم رو میکنه...
*هوم؟ چی؟ میخوای بدونی چیکار میکنه؟ خوب تو دستشویی چیکار میکنن که داشم؟🗿*
کارش اونجا تموم میشه میره حموم دوش پنج دقیقه ای میگیره....از حموم برمیگرده....
میره موهاشو خشک میکنه.... *گشادیم میاد بگم خودتون تصور کنید چیکار میکنه ممنان*
میره طبقه پایین که خدمتکارا براش صبحونه اماده کردن
صبحونه رو میخوره ....
میره کتشو میپوشه میره سمت انباری که ات اونجاست
خب خب چطور بود؟
بچها این فیکه خیلیییی باحاله لطفا حمایت کنین ممنان🤧🙂
۱۲.۵k
۱۵ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.