p⑧

ویو لیا

حوصلم سر رفته بود جیهوپ هم ک خواب بود رفتم بیرون یکم هوا بخورم داشتم راه میرفتم دیدم ی دختر بچه نشسته ی گوشه و داره گریه میکنه
رفتم پیشش
لیا: چرا اینجا نشستی عزیزم؟
دختره: هق مامانم روهق گم کردم*گریه*
لیا: اشکالی نداره گریه نکن با هم پیداش میکنیم..... ببینم اسمت چیه؟
دختره: جینهو
لیا: اسمت خیلی قشنگه....... اسم منم لیاس
لیا: پاشو بریم مامانتو پیدا کنیم
دستشو گرفتم بردم تا مامانشو پیدا کنیم

ویو نامجون

شیفت من دیگه تموم شده بود برای همین داشتم بیرون راه نیرفتم ک دیدم لیا و ی دختر بگه دارن با هم دیگه میرن جایی پشت سرشون راه افتادم
چند دقیقه بعد دختره ی لحظه بر گشت سمت لیا ک تونستم چهرشو ببینم
نامجون: جینهو؟

ویو لیا

داشتیم میرفتیم ک یکی جینهو رو صدا زد برگشتیم دیدم نامجونه
جینهو هم سریع رفت و نامجونو بغل کرد
نامجون: جینهو تو اینجا چکار میکنی پس مامانت کو؟
جینهو: نمیدونم اومدم بیرون بازی کنم ک راه رو گم کردم
نامجون: مگه من بهت نگفته بودن ک از اونجا بیرون نیای و مامانتو تنها نزاری چرا ب حرفم گوش ندادی
من ک اون موقه گیج و منگ داشتم فقط نگاهشون میکردم گفتم
لیا: حالا بجای اینکه انقدر بهش غر بزنی ببرش پیش مامانش
و از اونجا رفتم

نظر یادتون نره❤
دیدگاه ها (۷)

چرا ادم باید تو ی روز این همه درس بریزه سرش:/🥺

#درخاستی_استوریم 🎆

p18

p17

درخواستی🖤🩸🩸

#عشق _ جنایت 🔪پارت27میا: رفتیم پایین  تا صبحانه بخوریم ینا :...

پسر کوچولوی من پارت : ۷ که دیدم همه وسط خیابون یجامع شدن...ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط