رمان خدمتکار جذاب من پارت 4:
رمان خدمتکار جذاب من پارت 4:
...
گوشی رو قطع کردمو آلارمشو سر ساعت چهار و نیم گذاشتم.
با فکر رها لبخندی روی لبم نقش بست
رها دوست خوبم و بهتره بگم بهترین دوستم همدیگه رو از دوران راهنمایی میشناختیم. هر وقت باهاشم تمام غمامو از یاد میبرم از بس این دختر شوخ و پر انرژیه! توی فکر بودم که نفهمیدم چجوری خوابم برد.
با بلند شدن صدای گوشی بالش رو روی سرم گذاشتم نمیخواستم بیدار بشم صدای اهنگ گوشی هرلحظه بیشتر میشد و من عصبی تر. دستم رو به طرف گوشی دراز کردم و برش داستمو صداشو قطع کردم و نفس راحتی کشیدم حالا دیگه میتونم بخوابم چشام داشت گرم میشد که مامان اومد توی اتاق:
_فاطمه... فاطمه.. بلند شو دخترم رها زنگ زد گفت بهت بگم یه نیم ساعت دیگه میاد دنبالت
به سختی چشامو باز کردم با لحن عصبی و اروم گفتم: باشه مامان!
مامان رفت بیرون به زور از روی بالش بلند شدم و نگاه پر حسرتی به بالشم کردم
بالبای اویزون به دستشویی رفتم حالا بماند که چقدر به رهای بد بخت بد و بیراه گفتم و از خجالتش در اومدم. ابی به صورتم زدم و از دستشویی اومدم بیرون حالا سرحال تر بودم!
در کمدو باز کردم و مشغول انتخاب لباس شدم به ساعت نگا کردم هنوز یه بیست دقیقه ای وقت داشتم..
...
گوشی رو قطع کردمو آلارمشو سر ساعت چهار و نیم گذاشتم.
با فکر رها لبخندی روی لبم نقش بست
رها دوست خوبم و بهتره بگم بهترین دوستم همدیگه رو از دوران راهنمایی میشناختیم. هر وقت باهاشم تمام غمامو از یاد میبرم از بس این دختر شوخ و پر انرژیه! توی فکر بودم که نفهمیدم چجوری خوابم برد.
با بلند شدن صدای گوشی بالش رو روی سرم گذاشتم نمیخواستم بیدار بشم صدای اهنگ گوشی هرلحظه بیشتر میشد و من عصبی تر. دستم رو به طرف گوشی دراز کردم و برش داستمو صداشو قطع کردم و نفس راحتی کشیدم حالا دیگه میتونم بخوابم چشام داشت گرم میشد که مامان اومد توی اتاق:
_فاطمه... فاطمه.. بلند شو دخترم رها زنگ زد گفت بهت بگم یه نیم ساعت دیگه میاد دنبالت
به سختی چشامو باز کردم با لحن عصبی و اروم گفتم: باشه مامان!
مامان رفت بیرون به زور از روی بالش بلند شدم و نگاه پر حسرتی به بالشم کردم
بالبای اویزون به دستشویی رفتم حالا بماند که چقدر به رهای بد بخت بد و بیراه گفتم و از خجالتش در اومدم. ابی به صورتم زدم و از دستشویی اومدم بیرون حالا سرحال تر بودم!
در کمدو باز کردم و مشغول انتخاب لباس شدم به ساعت نگا کردم هنوز یه بیست دقیقه ای وقت داشتم..
۳.۰k
۱۲ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.