پارت چهاردهم. رد پا
دراکو: این کتابا رو از کجا اوردی؟
اما: اونا رو ول کن دستت رو بده
دراکو: اخ درد داره اما: چرا با خودت همچین کاری کردی؟
دراکو: اهم. اما: دوباره گریه نکنیا
اما: برای چی این کارا رو میکنی اصلا؟
دراکو: خیلی دوست دارم بهت بگم ولی اگه بگم میمیرم یعنی کشته میشم
اما: نمیخواد بگی منظورت رو فهمیدم
به طور اتفاقی داخل همون راهرو هجیب راهی به کتابخونه پیدا کردم که جوری پوشانده شده بود که کمتر کسی میتونست ببینتش
اما: من نمیدونم ولی همه اینا به هم ربط داره و به ی دلیلی انقدر در و راه مخفی داخل ی مدرسه وجود داره تازه هنوز هیچ نقشه معتبری از این مدرسه ثبت نشده!
وقتی وارد کتابخونه شدم؛ دستی روی کتاب هایی که خیلی منظم کنار هم چیده شده بودند کشیدم. کتاب ها خیلی قدیمی بودند بعضی هایشان نسخه خطی بودند!
اون کتابخونه حس خوبی به من منتقل میکرد و از حظور داخل اون مکان لذت میبردم.
تقزیبا غرق در کلمات شده بودم! من واقعا عاشق کتاب ها بودم یکدفعه چشمم به کتابی خورد که به علامت روی دست دراکو شباهت زیادی داشت چشمام برقی زد و کتاب و رو دستم گرفتم و خاک های روش رو کنار زدم تمام صفحات کتاب را با دفت تمام مطالعه کردم کتاب دستنویس بود و نویسنده مشخصی نداشت هر روز به کتابخانه میرفتم
و هر روز بخش بسیار زیادی از کتاب رو میخوندم تو ی هفته تمومش کردم این کتاب
تمام اطلاعات راجب علامت رو داده بود و صفحات اخر
راجب......... حرف زده بود
اما: اونا رو ول کن دستت رو بده
دراکو: اخ درد داره اما: چرا با خودت همچین کاری کردی؟
دراکو: اهم. اما: دوباره گریه نکنیا
اما: برای چی این کارا رو میکنی اصلا؟
دراکو: خیلی دوست دارم بهت بگم ولی اگه بگم میمیرم یعنی کشته میشم
اما: نمیخواد بگی منظورت رو فهمیدم
به طور اتفاقی داخل همون راهرو هجیب راهی به کتابخونه پیدا کردم که جوری پوشانده شده بود که کمتر کسی میتونست ببینتش
اما: من نمیدونم ولی همه اینا به هم ربط داره و به ی دلیلی انقدر در و راه مخفی داخل ی مدرسه وجود داره تازه هنوز هیچ نقشه معتبری از این مدرسه ثبت نشده!
وقتی وارد کتابخونه شدم؛ دستی روی کتاب هایی که خیلی منظم کنار هم چیده شده بودند کشیدم. کتاب ها خیلی قدیمی بودند بعضی هایشان نسخه خطی بودند!
اون کتابخونه حس خوبی به من منتقل میکرد و از حظور داخل اون مکان لذت میبردم.
تقزیبا غرق در کلمات شده بودم! من واقعا عاشق کتاب ها بودم یکدفعه چشمم به کتابی خورد که به علامت روی دست دراکو شباهت زیادی داشت چشمام برقی زد و کتاب و رو دستم گرفتم و خاک های روش رو کنار زدم تمام صفحات کتاب را با دفت تمام مطالعه کردم کتاب دستنویس بود و نویسنده مشخصی نداشت هر روز به کتابخانه میرفتم
و هر روز بخش بسیار زیادی از کتاب رو میخوندم تو ی هفته تمومش کردم این کتاب
تمام اطلاعات راجب علامت رو داده بود و صفحات اخر
راجب......... حرف زده بود
۳.۵k
۲۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.