فیک درد عشق
فیک درد عشق
پارت شصت
∆ برای ایشون(به ا/ت اشاره کرد)
- عمرا با عوضی مثل تو من بیام
∆ میای نگران نباش
× دستت به نوه م بخوره خودم تیکه تیکه ت میکنم
∆ کیم سونگ جون
الان چند سالته ؟
تقریبا ۸۰ ۹۰ سال سن داری
بهتر نیست سرت تو لاک خودت باشه
× سنم هرچقدرم زیاد باشه از انگیزم برای کشتن تو کم نمیکنه پس زیاد دلت رو شیره نمال
∆ باشه
باشه ببینم چیکار میتونید بکنید
تنها کسی که میتونست من رو نابود کنه جونگ کوک بود که الان زیر خروار ها خاک دفن شده (خنده)
- خفه شو عوضی خفه شو
ا/ت به سمت تهیونگ رفت و یه سیلی به صورتش زد
تهیونگ خیلی ریلکس برگشت سمتش و دستش رو داخل دستاش گرفت و اروم شروع به فشار دادن کرد
ا/ت با گریه سعی در کشیدن دستش داشت اما زورش به زور تهیونگ نمیرسید تا اینکه دست تهیونگ توسط کسی گرفته شد
همه به طرف اون شخص نگاه کردن
یه پسر خسته با چشمای کشیده ی گربه مانند
تهیونگ برگشت سمت پسر و با ترس گفت
∆ ت. تو اینجا چ.چی.چیکار میکنی
• قراره پدر تورو در بیارم
∆ و . ولی تو تو نباید الان اینجا باشی(ترس)
• جونگ کوک قبل از مرگش بهم زنگ زد
فهمیده بود که قصد کشتنش رو داری برای همین زنگ زد
بهم و گفت از ا/ت مراقبت کن و تهیونگ رو بفرست زندان
منم قراره همون طوری که جونگ کوک گفته نیس و نابودت کنم عوضی اشغال
- تو کی هستی؟
اون شخص برگشت سمت ا/ت و گفت
• من مین یونگی هستم
- یعنی شما همون ...
• درسته همون کاراگاه معروف هستم
- جونگ کوک قبل مرگش چرا به شما زنگ زد ؟(گریه)
• الان کامل براتون توضیح میدم
البته وقتی که این موش کثیف از اینجا رفت بیرون
پارت شصت
∆ برای ایشون(به ا/ت اشاره کرد)
- عمرا با عوضی مثل تو من بیام
∆ میای نگران نباش
× دستت به نوه م بخوره خودم تیکه تیکه ت میکنم
∆ کیم سونگ جون
الان چند سالته ؟
تقریبا ۸۰ ۹۰ سال سن داری
بهتر نیست سرت تو لاک خودت باشه
× سنم هرچقدرم زیاد باشه از انگیزم برای کشتن تو کم نمیکنه پس زیاد دلت رو شیره نمال
∆ باشه
باشه ببینم چیکار میتونید بکنید
تنها کسی که میتونست من رو نابود کنه جونگ کوک بود که الان زیر خروار ها خاک دفن شده (خنده)
- خفه شو عوضی خفه شو
ا/ت به سمت تهیونگ رفت و یه سیلی به صورتش زد
تهیونگ خیلی ریلکس برگشت سمتش و دستش رو داخل دستاش گرفت و اروم شروع به فشار دادن کرد
ا/ت با گریه سعی در کشیدن دستش داشت اما زورش به زور تهیونگ نمیرسید تا اینکه دست تهیونگ توسط کسی گرفته شد
همه به طرف اون شخص نگاه کردن
یه پسر خسته با چشمای کشیده ی گربه مانند
تهیونگ برگشت سمت پسر و با ترس گفت
∆ ت. تو اینجا چ.چی.چیکار میکنی
• قراره پدر تورو در بیارم
∆ و . ولی تو تو نباید الان اینجا باشی(ترس)
• جونگ کوک قبل از مرگش بهم زنگ زد
فهمیده بود که قصد کشتنش رو داری برای همین زنگ زد
بهم و گفت از ا/ت مراقبت کن و تهیونگ رو بفرست زندان
منم قراره همون طوری که جونگ کوک گفته نیس و نابودت کنم عوضی اشغال
- تو کی هستی؟
اون شخص برگشت سمت ا/ت و گفت
• من مین یونگی هستم
- یعنی شما همون ...
• درسته همون کاراگاه معروف هستم
- جونگ کوک قبل مرگش چرا به شما زنگ زد ؟(گریه)
• الان کامل براتون توضیح میدم
البته وقتی که این موش کثیف از اینجا رفت بیرون
۵۰۷
۰۹ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.