Part.17
#Part.17
(یدفعه پرستار با یدونه تخت کوچولو میاد داخل و میگه دختر کوچولومون هم حالش خیلی خوبه و نیاز به دستگاه هم نداریم،فقط باید امشب برای کنترل تحت نظر باشید ولی فردا میتونید مرخص بشید، تخت نوزاد رو میزاره جفت تخت مادر و میره)
آسیه:دوروک، نگاش کن، نگاه کن شبیه مامانشه🤏🏻
دوروک:من قربون جفتتون برم ، ولی آسیه ناحقی نکن ، عاعااااا آسیهه چشاش سبزه
آسیه:آفرین دخترم واقعا آفرین من تورو بدنیا میارم، توهم برو شبیه بابات شو🙃
+😂😂به دخترم حسودی میکنی؟
-دخترتتت؟؟؟ واقعا که
+بابایی قربونش بره(میره آروم بغلش میکنه)
-دوروک بی میشه لطفا بدید منم دخترمو بغل کنم؟
+بیا ، ولی خیلی کوچولو عه مواظب باش
-اییییی دوروک این خیلی کوچولوعه من میترسم بغلش کنم
+وایستا خودم آروم آروم میزارمش تو بغلت فقط هول نکن باش
-باش
(دوروک آروم دخترشون رو میزاره بغل آسیه وقتی میره بغل آسیه میخنده، بعد از اون آسدورم باهم میخندن)
+میگما آسیه
-جونم
+ماکه قرار نیس تا آخرین عمر بهش بگیم نینی یا دخترم، باید واسش یه اسم انتخاب کنیم، تو به اسمی فکر کردی؟
-راست میگی ولی من اسمشو بزارم؟
+معلومه که تو قربونت بشم، درداشو تو کشیدی من اسم بزارم
-یادته بهت گفته بودم دوتا اسم انتخاب کردم، اونروز با خودم گفتم اگر دختر شد اسمشو بزاریم (سلدا) اگر هم پسر (آراز)
+یعنی الان میخوای اسم دخترمون رو سلدا بزاری؟
-اگه از نظر تو خوب باشه آره
+معلومه که خوبه قشنگم
-پس سلدا آتاکول
+یه عضو کوچولو به خانواده ی آتاکول پیوست
+مرسی که همچین هدیه قشنگی بهم دادی
(پیشونیشو میبوسه )
2ساعت بعد همه اومدن ملاقاتی و رفتن شب حدودا ساعت 1بود
دوروک:آسیه میخوای برم خونه واسه خودت و سلدا لباس بیارم؟
آسیه:آره ،شب میمونی خونه؟
+نه قربونت بشم
-خب زود بیا، برا سلدا کلاه و جوراب و دستکش با یدونه سویشرت هست بیار
+باش قشنگمم💗مواظب خودتون باشین تا بیام (میره آروم لپ سلدا و آسیه رو میبوسه)
(30دقیقه بعد وقتی دوروک میاد سلدا تو تخت داره با دستاش بازی میکنه ولی آسیه خوابه آروم میخنده و میره سلدا رو بغل میکنه و میگه)
دوروک:بابایی، شما مامانتو خوابوندی🥺😂 اییییی قربونت بشم
(یدفعه پرستار با یدونه تخت کوچولو میاد داخل و میگه دختر کوچولومون هم حالش خیلی خوبه و نیاز به دستگاه هم نداریم،فقط باید امشب برای کنترل تحت نظر باشید ولی فردا میتونید مرخص بشید، تخت نوزاد رو میزاره جفت تخت مادر و میره)
آسیه:دوروک، نگاش کن، نگاه کن شبیه مامانشه🤏🏻
دوروک:من قربون جفتتون برم ، ولی آسیه ناحقی نکن ، عاعااااا آسیهه چشاش سبزه
آسیه:آفرین دخترم واقعا آفرین من تورو بدنیا میارم، توهم برو شبیه بابات شو🙃
+😂😂به دخترم حسودی میکنی؟
-دخترتتت؟؟؟ واقعا که
+بابایی قربونش بره(میره آروم بغلش میکنه)
-دوروک بی میشه لطفا بدید منم دخترمو بغل کنم؟
+بیا ، ولی خیلی کوچولو عه مواظب باش
-اییییی دوروک این خیلی کوچولوعه من میترسم بغلش کنم
+وایستا خودم آروم آروم میزارمش تو بغلت فقط هول نکن باش
-باش
(دوروک آروم دخترشون رو میزاره بغل آسیه وقتی میره بغل آسیه میخنده، بعد از اون آسدورم باهم میخندن)
+میگما آسیه
-جونم
+ماکه قرار نیس تا آخرین عمر بهش بگیم نینی یا دخترم، باید واسش یه اسم انتخاب کنیم، تو به اسمی فکر کردی؟
-راست میگی ولی من اسمشو بزارم؟
+معلومه که تو قربونت بشم، درداشو تو کشیدی من اسم بزارم
-یادته بهت گفته بودم دوتا اسم انتخاب کردم، اونروز با خودم گفتم اگر دختر شد اسمشو بزاریم (سلدا) اگر هم پسر (آراز)
+یعنی الان میخوای اسم دخترمون رو سلدا بزاری؟
-اگه از نظر تو خوب باشه آره
+معلومه که خوبه قشنگم
-پس سلدا آتاکول
+یه عضو کوچولو به خانواده ی آتاکول پیوست
+مرسی که همچین هدیه قشنگی بهم دادی
(پیشونیشو میبوسه )
2ساعت بعد همه اومدن ملاقاتی و رفتن شب حدودا ساعت 1بود
دوروک:آسیه میخوای برم خونه واسه خودت و سلدا لباس بیارم؟
آسیه:آره ،شب میمونی خونه؟
+نه قربونت بشم
-خب زود بیا، برا سلدا کلاه و جوراب و دستکش با یدونه سویشرت هست بیار
+باش قشنگمم💗مواظب خودتون باشین تا بیام (میره آروم لپ سلدا و آسیه رو میبوسه)
(30دقیقه بعد وقتی دوروک میاد سلدا تو تخت داره با دستاش بازی میکنه ولی آسیه خوابه آروم میخنده و میره سلدا رو بغل میکنه و میگه)
دوروک:بابایی، شما مامانتو خوابوندی🥺😂 اییییی قربونت بشم
۳.۱k
۰۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.