" انتقام شجاعانه "
" انتقام شجاعانه "
اپیزود ۶
رفتیم طبقه پایین وقتی رفتیم تو کلاس معلم چپ چپ نگامون میکرد نمیدونم چش بود رفتیم نشستیم معلم اومد بهمون گفت آخر مدرسه باهامون کار داره ... شاید اولین باری بود که از معلما میترسیدم مدرسه تموم شد من کیفمو برداشتم و با باجی رفتم پشت بوم
باجی " چرا صورتت این ریختی شده ، ترسیدی ؟ "
یوکی " دروغ چرا ترسیدم یکم .."
باجی " اونوقت از چی ترسیدی ؟"
یوکی " معلم "
باجی " مگه معلم جنه ؟"
یوکی " نه ، ازینکه ازمون تعهد بگیرن دردسر شه میترسم ... "
باجی " بابا از چی میترسی مگه کار بدی کردیم ؟ "
یوکی " نه نکردیم "
باجی با لبخند چشم بسته " پس نترس چیزی نیست "
هعی ... دلگرمی بهم داد که تا وقتی رسیدیم پشت بوم رسیدیم اصلا به چیزی فکر نکردم ...
معلم بد نگا میکرد .. باجی گفت " معلم چیکارمون داشتین؟ "
معلم ریاضی " بچه ها گفتن دیروز یه دعوا شده بود خبر آوردن که شما دو تا هم اونجا بودین "
من میخواستم توضیح بدم که باجی گفت
" اونا خودشون اومدن ما قصد دعوا نداشتیم در آخر یوکی رو زدن و بیهوش شد "
معلم " اونوقت تو چیکار کردی ؟"
یوکی " معلم باجی تقصیری نداره تقصیر من بود "
میخواستم تعظیم کنم و عذر خواهی کنم که باجی دستشو گذاشت رو شونم که تعظیم نکنم
" معلم اینا به مدرسه مربوط میشه که شما دارین مارو سرزنش میکنین ؟ یوکی تقصیری نداشت "
معلم " ببینم شما دوتا قرار میزارین ؟"
اپیزود ۶
رفتیم طبقه پایین وقتی رفتیم تو کلاس معلم چپ چپ نگامون میکرد نمیدونم چش بود رفتیم نشستیم معلم اومد بهمون گفت آخر مدرسه باهامون کار داره ... شاید اولین باری بود که از معلما میترسیدم مدرسه تموم شد من کیفمو برداشتم و با باجی رفتم پشت بوم
باجی " چرا صورتت این ریختی شده ، ترسیدی ؟ "
یوکی " دروغ چرا ترسیدم یکم .."
باجی " اونوقت از چی ترسیدی ؟"
یوکی " معلم "
باجی " مگه معلم جنه ؟"
یوکی " نه ، ازینکه ازمون تعهد بگیرن دردسر شه میترسم ... "
باجی " بابا از چی میترسی مگه کار بدی کردیم ؟ "
یوکی " نه نکردیم "
باجی با لبخند چشم بسته " پس نترس چیزی نیست "
هعی ... دلگرمی بهم داد که تا وقتی رسیدیم پشت بوم رسیدیم اصلا به چیزی فکر نکردم ...
معلم بد نگا میکرد .. باجی گفت " معلم چیکارمون داشتین؟ "
معلم ریاضی " بچه ها گفتن دیروز یه دعوا شده بود خبر آوردن که شما دو تا هم اونجا بودین "
من میخواستم توضیح بدم که باجی گفت
" اونا خودشون اومدن ما قصد دعوا نداشتیم در آخر یوکی رو زدن و بیهوش شد "
معلم " اونوقت تو چیکار کردی ؟"
یوکی " معلم باجی تقصیری نداره تقصیر من بود "
میخواستم تعظیم کنم و عذر خواهی کنم که باجی دستشو گذاشت رو شونم که تعظیم نکنم
" معلم اینا به مدرسه مربوط میشه که شما دارین مارو سرزنش میکنین ؟ یوکی تقصیری نداشت "
معلم " ببینم شما دوتا قرار میزارین ؟"
۳.۲k
۰۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.