چند پارتی ... پارت ۲
باورم نمیشه آنقدری بهم بی اعتمادی واقعن ازت ناامید شدم می فهمی یونگی داری روی من تهمت میزنی
یونگی« تهمت ببند دهنت رو فقط خفه شو تا نزدم دهنت میدونی چیه دیگه از این لحظه به بعد برادری به اسم یونگی نداری ...
من اگه نبودم تو کارتون خواب بودی مجبور بودی برای خوردن غذایی گدایی کنی ... البته الآنم از یه گدا کمتر نیستی درسته ؟
لیاقت تو همون هزرگی هستش زود از خونه من بیرون حالم ازت بهم میخوره بیرون دزد کثیف ...
برو تا نزدم بکشمت و راستی از شرکت من اخراجی دیگه حق آمدن به این خونه رو هم نداری
ات« قلبم دیگه نمی زد یونگی بود اون الان منو هزره خطالب کرد من یعنی آنقدر بی ارزشم به سمتش به قدم برداشتم ... گذاشتم اشکام سرازیر بشه یع سیلی بهش زدم ...
خیلی اشغالی مین یونگی اینطوریه من برم هزرگی منم راحت میشی ... ازت متنفرم
یونگی« دهنت ببند فقط گمشو بیرون و همین طور من ازت متنفرم
ات بدون حرفی کتش گرفت از خونه آمد بیرون دیگه قلبش نمی زد سوار ماشین شد بی ارده خودش دور شهر دور میزد ...
ات« ات به خودت بیا دختر اشکالی ندارد تو مگه اینهمه سال تنها نبودم اینم روش ...
یونگی خیلی اشغالی حیف من که همچین شانسی دارم ...
تنها جایی که آروم میشم قبرستون دقیقن کنار مامان بابا اون قدر عاشق هم بودن که همو تو اون دنیا هم ول نکردن
مامان بابا دیدی پسرت رو به من تهمت دزدی نیزنه من از روحمم خبر ندارم آخه این شانس من دارم حالم از این زندگی بهم میخوره من نگه احساس ندارم آدم نیستم قلب ندارم ...
اوماااااا پس من چیم برای اون اون منو به هزره خطاب کرد منی که تا حالا تو عمرم دوست پسر نداشتم ...
بشه ات بلند شو اره دختر نباید آنقدر تو زندگیت ضعف داشته باشی به سمت یه پارکی رفت
یونگی« تهمت ببند دهنت رو فقط خفه شو تا نزدم دهنت میدونی چیه دیگه از این لحظه به بعد برادری به اسم یونگی نداری ...
من اگه نبودم تو کارتون خواب بودی مجبور بودی برای خوردن غذایی گدایی کنی ... البته الآنم از یه گدا کمتر نیستی درسته ؟
لیاقت تو همون هزرگی هستش زود از خونه من بیرون حالم ازت بهم میخوره بیرون دزد کثیف ...
برو تا نزدم بکشمت و راستی از شرکت من اخراجی دیگه حق آمدن به این خونه رو هم نداری
ات« قلبم دیگه نمی زد یونگی بود اون الان منو هزره خطالب کرد من یعنی آنقدر بی ارزشم به سمتش به قدم برداشتم ... گذاشتم اشکام سرازیر بشه یع سیلی بهش زدم ...
خیلی اشغالی مین یونگی اینطوریه من برم هزرگی منم راحت میشی ... ازت متنفرم
یونگی« دهنت ببند فقط گمشو بیرون و همین طور من ازت متنفرم
ات بدون حرفی کتش گرفت از خونه آمد بیرون دیگه قلبش نمی زد سوار ماشین شد بی ارده خودش دور شهر دور میزد ...
ات« ات به خودت بیا دختر اشکالی ندارد تو مگه اینهمه سال تنها نبودم اینم روش ...
یونگی خیلی اشغالی حیف من که همچین شانسی دارم ...
تنها جایی که آروم میشم قبرستون دقیقن کنار مامان بابا اون قدر عاشق هم بودن که همو تو اون دنیا هم ول نکردن
مامان بابا دیدی پسرت رو به من تهمت دزدی نیزنه من از روحمم خبر ندارم آخه این شانس من دارم حالم از این زندگی بهم میخوره من نگه احساس ندارم آدم نیستم قلب ندارم ...
اوماااااا پس من چیم برای اون اون منو به هزره خطاب کرد منی که تا حالا تو عمرم دوست پسر نداشتم ...
بشه ات بلند شو اره دختر نباید آنقدر تو زندگیت ضعف داشته باشی به سمت یه پارکی رفت
۳۴.۳k
۰۴ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.