پرستار بچم پارت ۲۲
×پرش زمانی(شب ساعت ۱۱)
ویو ات:همه رفته بودن اتاقشون منم توی اتاق نشسته بودم که یهو در باز شد...خواهر کوک بود
ات:اوه چیزی شد؟
یجی:نه فقد اومدم یکم با هم خلوت کنیم اگه مزاحمت نیستم
ات:نه گلم مزاحم نیستی بفرما بشین
یجی:(نشست روی تخت)خب خانم خانما چخبر؟
ات:هیچی خبرا پیش شماست*خنده*
یجی:لطفا راحت باش زن داداش
ات:زن...داداش؟
یجی:اوهوم مگه نیستی؟
ات:خ..خب..نه
یجی:ای بابا بیخیال آخرش که میشی...
ات:از کجا انقدر مطمئن حرف میزنی؟*خنده*
یجی:عامم...اول بگو دوسش داری؟
ات:ک..کیو؟
یجی:منو خب کوکا دیگه
ات:خ..خب ...ن..نمیدونم
یجی:اووو معلومه دوسش دارییییی*جیغ*
ات:هیسسس آروم باش الان میفهمن
بجی:باشه باشه...خب بهش گفتی؟
ات:نه
یجی:چرا اونم ک...*حرفشو خورد*
ات:اون چی؟
یجی:هیچی خب چرا بهش نگفتی؟
ات:خب فکر کنم بعد از مرگ همسرش خوشش نمیاد با بقیه باشه
یجی:آهان پس اینجوری فکر میکنی
ات:اوهوم
یجی:خب ببین یه توصیه میکنم...اگه تو به دستش نیاری ازت میگیرند پس بهتره زود دست به کار بشی
ات:منظورت چیه؟
یجی:به موقعش میفهمی*لبخند*من دیگه میرم بخوابم شب خوش
ات:اوهوم شبت بخیر
ویو ات:منظورش از این حرف چی بود؟ خیلی شکه بودم که دیدم گوشیم زنگ خورد...بهترین رفیقم میچا بود
ات:سلامممممم عشقممممم
میچا:سلاممم نفسسسسس خوبی؟
ات:اوهوم ممنون تو خوبی؟
میچا:منم خوبم...شیطون دلم هواتو کرده کجایی؟
ات:سر کارم چخبر از کارینا؟*یکی دیگه از دوستات*
میچا:هیچی اونم اینجاس
ات:خب بچه ها راهنمایی نیاز دارم کمک کنید
میچا:جون بفرما
ات:خب ببین عاشق یکی شدم ولی اون همیشه باهام سرده و از من خوشش نمیاد...بهش اعتراف کنم؟ اصلا بگم یا نههههه؟
ویو کوک:حرفام با پدرم تموم شد و داشتم میرفتم سمت اتاق مشترک خودم و ات که اتفاقی حرفاشو شنیدم...ا..اون عاشق یکیه؟
میچا:ات بنظرم بهش بگو حالا یا قبولت میکنه یا رفت میکنه ولی لااقل قلبت آروم میگیره...تا بقیه ازت نگرفتن خودت به دستش بیار
ات:ا..آخه نمیدونم چجوری
میچا:یه روز که با هم تنها شدید بهش بگو یا چمیدونم نامه بنویس اگه نمیتونی
ات:هوووف سختههه
کوک:ات*عصبی*
ات:ب..بله
کوک:بهتره قطع کنی ساعت ۱۲ شبه
ات:ب..باشه...بعدا باهات حرف میزنم عشقم بای
ویو ات:خیلی عصبی بود جوری که یه پ میگفتم جرم میداد...اومد روی تخت خوابید و پشتش رو کرد به من.. خیلی ناراحت شدم و چیزی نگفتم و خوابیدم
ویو کوک:باورم نمیشه بعد ۴ سال عاشق کسی شدم که یکی دیگه رو دوست داره(عشقم خودتی ن کس دیگه😐) کم کم داشت گریم در میومد ولی نمیتونستم گریه کنم و آروم خوابیدم
ویو ات:همه رفته بودن اتاقشون منم توی اتاق نشسته بودم که یهو در باز شد...خواهر کوک بود
ات:اوه چیزی شد؟
یجی:نه فقد اومدم یکم با هم خلوت کنیم اگه مزاحمت نیستم
ات:نه گلم مزاحم نیستی بفرما بشین
یجی:(نشست روی تخت)خب خانم خانما چخبر؟
ات:هیچی خبرا پیش شماست*خنده*
یجی:لطفا راحت باش زن داداش
ات:زن...داداش؟
یجی:اوهوم مگه نیستی؟
ات:خ..خب..نه
یجی:ای بابا بیخیال آخرش که میشی...
ات:از کجا انقدر مطمئن حرف میزنی؟*خنده*
یجی:عامم...اول بگو دوسش داری؟
ات:ک..کیو؟
یجی:منو خب کوکا دیگه
ات:خ..خب ...ن..نمیدونم
یجی:اووو معلومه دوسش دارییییی*جیغ*
ات:هیسسس آروم باش الان میفهمن
بجی:باشه باشه...خب بهش گفتی؟
ات:نه
یجی:چرا اونم ک...*حرفشو خورد*
ات:اون چی؟
یجی:هیچی خب چرا بهش نگفتی؟
ات:خب فکر کنم بعد از مرگ همسرش خوشش نمیاد با بقیه باشه
یجی:آهان پس اینجوری فکر میکنی
ات:اوهوم
یجی:خب ببین یه توصیه میکنم...اگه تو به دستش نیاری ازت میگیرند پس بهتره زود دست به کار بشی
ات:منظورت چیه؟
یجی:به موقعش میفهمی*لبخند*من دیگه میرم بخوابم شب خوش
ات:اوهوم شبت بخیر
ویو ات:منظورش از این حرف چی بود؟ خیلی شکه بودم که دیدم گوشیم زنگ خورد...بهترین رفیقم میچا بود
ات:سلامممممم عشقممممم
میچا:سلاممم نفسسسسس خوبی؟
ات:اوهوم ممنون تو خوبی؟
میچا:منم خوبم...شیطون دلم هواتو کرده کجایی؟
ات:سر کارم چخبر از کارینا؟*یکی دیگه از دوستات*
میچا:هیچی اونم اینجاس
ات:خب بچه ها راهنمایی نیاز دارم کمک کنید
میچا:جون بفرما
ات:خب ببین عاشق یکی شدم ولی اون همیشه باهام سرده و از من خوشش نمیاد...بهش اعتراف کنم؟ اصلا بگم یا نههههه؟
ویو کوک:حرفام با پدرم تموم شد و داشتم میرفتم سمت اتاق مشترک خودم و ات که اتفاقی حرفاشو شنیدم...ا..اون عاشق یکیه؟
میچا:ات بنظرم بهش بگو حالا یا قبولت میکنه یا رفت میکنه ولی لااقل قلبت آروم میگیره...تا بقیه ازت نگرفتن خودت به دستش بیار
ات:ا..آخه نمیدونم چجوری
میچا:یه روز که با هم تنها شدید بهش بگو یا چمیدونم نامه بنویس اگه نمیتونی
ات:هوووف سختههه
کوک:ات*عصبی*
ات:ب..بله
کوک:بهتره قطع کنی ساعت ۱۲ شبه
ات:ب..باشه...بعدا باهات حرف میزنم عشقم بای
ویو ات:خیلی عصبی بود جوری که یه پ میگفتم جرم میداد...اومد روی تخت خوابید و پشتش رو کرد به من.. خیلی ناراحت شدم و چیزی نگفتم و خوابیدم
ویو کوک:باورم نمیشه بعد ۴ سال عاشق کسی شدم که یکی دیگه رو دوست داره(عشقم خودتی ن کس دیگه😐) کم کم داشت گریم در میومد ولی نمیتونستم گریه کنم و آروم خوابیدم
۴۲.۶k
۱۲ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.