ℙ𝕒𝕣𝕥 ۹
ℙ𝕒𝕣𝕥 ۹
_اره...راست میگی....فاصله سنی زیادی نداریم پس راحت باش....
+خب؟
_تو واقعا توی اون محله زندگی میکنی؟؟
+........مگه چیه؟
_......خب......ولش کن.....چی میخوری؟....سنت که هنوز به الکل نمیخوره پس موهیتو برات سفارش میدم....
+ایشش.....
جوری که نشسته بود....صورتش و پوست سفیدش وقتی بهم نگاه میکردو دستاش وقتی که با اشاره حرف میزد....همشون باعث میشد توی بدنم احساس ضعف کنم و گرم بشم.....
_میفهمی چی میگم؟؟کجایی؟
سرمو تکون دادم و سعی کردم چیزی نشون ندم.....
عرق کرده بودم و بزاق دهنم بیشتر از هروقت دیگه ترشح میشد.....یکم از موهیتوم خوردم و سعی میکردم بهش نگاه نکنم.....
_خوبی؟؟حس میکنم گرمته....
+ن.....نه خوبم......یعنی....اره ...یکم....میشه از اینجا بریم؟
_باشه....
رفتیم بیرونو حالم بهتر شد اما هنوز سرگیجه داشتم....
_خب....الان کجا میری؟
+امممم......نمیدونم....برنمیگردم خونه....
_پس کجا میخوابی؟
+گفتم که.....نمیدونم........شده نخوابم توی اون خونه نمیرم!
_میخوای بیای پیش من؟(با خونسردی)
+ها؟؟؟!!!
_فقط برای یه شب هم خونه میشیم....ولی فقط یه شب...
+ن...نه ممنون!(لبخندخجالتی)....خودم یکاریش میکنم...
_هرجور خودت میخوای.....پس من میرم.......راستی!فردا قبول نمیکنم کتاب نداشته باشیاا
+هی!!
_خدافظ
+برو دیگه....
____________
توی پارک روی یه صندلی نشسته بودم و برای اینکه خوابم نبره سرمو تکون میدادم....
_اره...راست میگی....فاصله سنی زیادی نداریم پس راحت باش....
+خب؟
_تو واقعا توی اون محله زندگی میکنی؟؟
+........مگه چیه؟
_......خب......ولش کن.....چی میخوری؟....سنت که هنوز به الکل نمیخوره پس موهیتو برات سفارش میدم....
+ایشش.....
جوری که نشسته بود....صورتش و پوست سفیدش وقتی بهم نگاه میکردو دستاش وقتی که با اشاره حرف میزد....همشون باعث میشد توی بدنم احساس ضعف کنم و گرم بشم.....
_میفهمی چی میگم؟؟کجایی؟
سرمو تکون دادم و سعی کردم چیزی نشون ندم.....
عرق کرده بودم و بزاق دهنم بیشتر از هروقت دیگه ترشح میشد.....یکم از موهیتوم خوردم و سعی میکردم بهش نگاه نکنم.....
_خوبی؟؟حس میکنم گرمته....
+ن.....نه خوبم......یعنی....اره ...یکم....میشه از اینجا بریم؟
_باشه....
رفتیم بیرونو حالم بهتر شد اما هنوز سرگیجه داشتم....
_خب....الان کجا میری؟
+امممم......نمیدونم....برنمیگردم خونه....
_پس کجا میخوابی؟
+گفتم که.....نمیدونم........شده نخوابم توی اون خونه نمیرم!
_میخوای بیای پیش من؟(با خونسردی)
+ها؟؟؟!!!
_فقط برای یه شب هم خونه میشیم....ولی فقط یه شب...
+ن...نه ممنون!(لبخندخجالتی)....خودم یکاریش میکنم...
_هرجور خودت میخوای.....پس من میرم.......راستی!فردا قبول نمیکنم کتاب نداشته باشیاا
+هی!!
_خدافظ
+برو دیگه....
____________
توی پارک روی یه صندلی نشسته بودم و برای اینکه خوابم نبره سرمو تکون میدادم....
۴.۰k
۰۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.