بچه ها ی توضیح بدم من گفته بودم تو پارت قبلی که از روی می
بچه ها ی توضیح بدم من گفته بودم تو پارت قبلی که از روی میز صبحانه بلند شدن بعد آخرش نوشتم فردا صبح خب بگم که کوک انقدر هیجان زده ی عروسکش بود که تا خود ظهر بیخیال بدن عروسکش نشد😂 بعد از اونم ات انقدر خسته بود که تا خود فردا صبح خوابید و کوک هم تا شب به عروسکش نگاه میکرد و بعد گرفت پیش عروسکش تا صبح خوابید
اونا قبل از اینکه بیان خونه جنگلی من گفته بودم که فرداش قراره برن به دنیای خون اشام ها و قرار بود بعد از صبحانه برن اما این شاهزاده ی ما بدن ات و که دید کلا همه چی رو فراموش کرد
بادیگارد هم اومده بود که به شاهزاده خبر بده که آماده ی رفتنن اما خب تا به اتاق شاهزاده رسید با صدا هایی که شنید بیخیال شد( خودتون فکر کنم بدونید چه صدا هایی😂) چون میدونست اگه برا تو شاهزاده حسابشو میرسه برای همین دیگه رفتنشون عقب افتاد
فکر کردید گذاشتم اره😂
اونا قبل از اینکه بیان خونه جنگلی من گفته بودم که فرداش قراره برن به دنیای خون اشام ها و قرار بود بعد از صبحانه برن اما این شاهزاده ی ما بدن ات و که دید کلا همه چی رو فراموش کرد
بادیگارد هم اومده بود که به شاهزاده خبر بده که آماده ی رفتنن اما خب تا به اتاق شاهزاده رسید با صدا هایی که شنید بیخیال شد( خودتون فکر کنم بدونید چه صدا هایی😂) چون میدونست اگه برا تو شاهزاده حسابشو میرسه برای همین دیگه رفتنشون عقب افتاد
فکر کردید گذاشتم اره😂
۶۶.۱k
۰۱ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.