من اما

من اما
اندوه یک جمعه شبم ...
تلنبارم از خستگی متمادی روز هایی که گذشت ...
ماتم زده از فکر شروع هفته هایی که در راهند ...
من همانم که هیچوقت به حساب نیامد ...
شبیه جمعه شبی که تنها ,
سنگ زیرین یک تاریخ رنگ ساییده ی چرک بود ...
همانقدر خسته ...
همانقدر زنگار زده ...
#حمید_رضا_هندی
دیدگاه ها (۱)

تا آمدم بدزدمتپدرت رییس جمهور شدبا چند محافظ غول پیکر.برادرت...

‏میخوام برم اسممو تو گینس ثبت کنم ,بعنوان کسی که تو زندگیش ب...

باید امشب بروم ...من که از بازترین پنجره با مردم این ناحیه ص...

دارم به آخرین پیامتان فکر می‌کنمپیام‌های سوخته‌ی ناتمامکه مث...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط