part53
#part53
#abtin
این پسره کیه دلسا
#delsa
گوشی رو ازش گرفتم نگاه کردم
با دیدن پیام اشک از گوشه
چشمم ریخت روی گونه هام
(بعضی وقت ها تا میای یکم
بخندی کارما میاد گند میزنه توش)
#abtin
دلسا میگم کیه این پسره هان
#delsa
هیچی نگو حوصله ندارم
فقط برو بیرون
#abtin
باشه فقط آروم باش
رفتم بیرون
#arsalan
ازسرکار اومدم خونه درو باز کردم
رفتم تو دیانام
#diyana
جانم
#arsalan
دلسا کجاست میخوام باهاش
حرف بزنم
#diyana
اتاقشه نمیدونم چش شده
رفته تو اتاقش نمیاد بیرون ارسلان
#delsa
با پایین کشیده شدن دستگیره در
باز شدن در متوجه حضور بابا شدم
سلام بابا خسته نباشی
#arsalan
سلام دخترم
نشستم روی صندلیش
#delsa
بابا خیلی حالم بده میشه
باهات درد و دل کنم
#arsalan
اره بگو
#delsa
بابا من حدودی چند ماه میشه
کات کردم بعد کامل پسره رو
فراموش کردم بعد الان بعد چند ماه
پیام داده من پشیمونم دلسا برگرد
#arsalan
دلسا ببین مثل اینکه
باید یه سری چیز ها رو بهت بگم
که به کسی نگفتم من خیلی
لاشی بازی در آوردم ولی دیانا هر بار
من و بخشید
من دیانا رو ول کردم رفتم با یکی دیگه
اره حسم بهم میگفت عاشق شدم
ولی من قبول نمیکردم چون مغرور بودم
#delsa
ادامش رو بگو بابا
#arsalan
بعد چندسال متوجه افسردگیم شدم
متوجه حس کردن جای خالیش شدم
متوجه شدم واقعا من عاشقش شدم
ولی نمیدونستم واقعا چطوری
بهش بگم دوسش دارم
اونم مگه یه دختر میتونه
حرف یه پسر لاشی رو باور کنه
#delsa
پس چطوری ازدواج کردین
#arsalan
راستش طولانی هست
تا اومدم حرف بزنم
دیانا اومد داخل هیچی نگفتم
#diyana
خوب پدر و دختر گرم گرفتید ها
منم اینجا هیچی هستم دیگه ( با خنده )
#delsa
مامان میبینی بابا از جذابیت تو
حرف زدنش رو یادش رفت
بابا بگو دیگه
#diyana
ارسی جان بگو
#arsalan
خوب بخاطرش رگ زدم
#delsa
رگ؟
#diyana
بعدش یکی از دوستای
ارسلان زنگ زد بع من گفت که ارسلان رگ زده
درسته واسم دیگه مهم نبود ولی
با این خبر خیلی نگران شدم
حاضر شدم رفتم پیشش
با دیدنش اشک ریختم
خیلی شکسته شده بود دکتر
گفت احتمال زنده بودنش کمه
خیلی گریه کردم
بعد چند روز بيمارستان
بستری بود وفتی دیگه مطمعن شدم
عاشقش شدم درخواست ازدواجشو
قبول کردم اونجا ۲۱ سالم بود
ارسلان هم ۲۴
ببین دلسا آبتین بهم تعریف کرد
چی شده مثل اینکه دلوین بهش گفته
قبلا هم گفتم آدم صد بار عاشق میشع
( یه بار یه بار واسه همیشه )
حالا هم اشک هاتو پاک کن
بریم خانوادگی یه بیرون
#delsa
باشه مامانی جونم
خیلی خوشحالم که شما دوتا رو دارم
بلند شدم رفتم از اتاق بیرون
که دست و صورتمو بشورم
حمایت شه
❤️🩹✨
#abtin
این پسره کیه دلسا
#delsa
گوشی رو ازش گرفتم نگاه کردم
با دیدن پیام اشک از گوشه
چشمم ریخت روی گونه هام
(بعضی وقت ها تا میای یکم
بخندی کارما میاد گند میزنه توش)
#abtin
دلسا میگم کیه این پسره هان
#delsa
هیچی نگو حوصله ندارم
فقط برو بیرون
#abtin
باشه فقط آروم باش
رفتم بیرون
#arsalan
ازسرکار اومدم خونه درو باز کردم
رفتم تو دیانام
#diyana
جانم
#arsalan
دلسا کجاست میخوام باهاش
حرف بزنم
#diyana
اتاقشه نمیدونم چش شده
رفته تو اتاقش نمیاد بیرون ارسلان
#delsa
با پایین کشیده شدن دستگیره در
باز شدن در متوجه حضور بابا شدم
سلام بابا خسته نباشی
#arsalan
سلام دخترم
نشستم روی صندلیش
#delsa
بابا خیلی حالم بده میشه
باهات درد و دل کنم
#arsalan
اره بگو
#delsa
بابا من حدودی چند ماه میشه
کات کردم بعد کامل پسره رو
فراموش کردم بعد الان بعد چند ماه
پیام داده من پشیمونم دلسا برگرد
#arsalan
دلسا ببین مثل اینکه
باید یه سری چیز ها رو بهت بگم
که به کسی نگفتم من خیلی
لاشی بازی در آوردم ولی دیانا هر بار
من و بخشید
من دیانا رو ول کردم رفتم با یکی دیگه
اره حسم بهم میگفت عاشق شدم
ولی من قبول نمیکردم چون مغرور بودم
#delsa
ادامش رو بگو بابا
#arsalan
بعد چندسال متوجه افسردگیم شدم
متوجه حس کردن جای خالیش شدم
متوجه شدم واقعا من عاشقش شدم
ولی نمیدونستم واقعا چطوری
بهش بگم دوسش دارم
اونم مگه یه دختر میتونه
حرف یه پسر لاشی رو باور کنه
#delsa
پس چطوری ازدواج کردین
#arsalan
راستش طولانی هست
تا اومدم حرف بزنم
دیانا اومد داخل هیچی نگفتم
#diyana
خوب پدر و دختر گرم گرفتید ها
منم اینجا هیچی هستم دیگه ( با خنده )
#delsa
مامان میبینی بابا از جذابیت تو
حرف زدنش رو یادش رفت
بابا بگو دیگه
#diyana
ارسی جان بگو
#arsalan
خوب بخاطرش رگ زدم
#delsa
رگ؟
#diyana
بعدش یکی از دوستای
ارسلان زنگ زد بع من گفت که ارسلان رگ زده
درسته واسم دیگه مهم نبود ولی
با این خبر خیلی نگران شدم
حاضر شدم رفتم پیشش
با دیدنش اشک ریختم
خیلی شکسته شده بود دکتر
گفت احتمال زنده بودنش کمه
خیلی گریه کردم
بعد چند روز بيمارستان
بستری بود وفتی دیگه مطمعن شدم
عاشقش شدم درخواست ازدواجشو
قبول کردم اونجا ۲۱ سالم بود
ارسلان هم ۲۴
ببین دلسا آبتین بهم تعریف کرد
چی شده مثل اینکه دلوین بهش گفته
قبلا هم گفتم آدم صد بار عاشق میشع
( یه بار یه بار واسه همیشه )
حالا هم اشک هاتو پاک کن
بریم خانوادگی یه بیرون
#delsa
باشه مامانی جونم
خیلی خوشحالم که شما دوتا رو دارم
بلند شدم رفتم از اتاق بیرون
که دست و صورتمو بشورم
حمایت شه
❤️🩹✨
۸.۵k
۰۹ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.