part54
#part54
#delsa
اومدم بیرون چون هوا سرد بود
یه بافت کرمی پوشیدم با یه کلاه
و شال سفید با یه پافر کوتاه مشکی
چکمه هامو پوشیدم حاضر شدم
اومدم بیرون سوار ماشین شدم
#arsalan
خوب کجا بریم دلسا خانم
#delsa
دربند
#arsalan
باشه هر چی شما بگی
#delsa
لبخندی زدم
بعد ۱ ساعت رسیدیم
پیاده شدم
از سرما شدید از دهنم بخار
خارج میشد
#diyana
ارسلان یکم قدم بزنیم
توی راه هم چیز میز بخریم
بخوریم
#arsalan
موافقم
#abtin
مامان حواست به دلسا باشه
یه دفعه ای وسط راه نشینه زمین
خسته شه ( با خنده )
#delsa
از حرسم یه دونه زدم توی صورتش
مگه من بچه ام
شروع کردیم به قدم زدن
تو راه هم بابا کلی واسمون
آلوچه لواشک خرید
#diyana
ارسلان هوس لبو کردم
هوا هم سرده می چسبه
#arsalan
باشه واسه تک تکمون لبو خریدم
#delsa
بابا ارسلان اون جا غرفه هست
بریم ببینیم چیا داره بخریم
#arsalan
باشه دخترم
رفتیم
#diyana
ارسلان وای این لباس ست ها
یادته اون زمان خریده بودیم
ست بود یادش بخیر
#abtin
با دلسا زدیم زیر خنده
#delsa
مامان من ازاین دستبند ها میخوام
#diyana
اینا ست هست دلسا نمیشه
باید با کاپلت ست کنی تو هم که نداری
#arsalan
ارسلان دیانا بذار بگیره
نگه داره هر موقع داشت ست کنه
بیا یه دونم ما بگیریم
#diyana
ما داریم دیگه همون گردنبند ستمون
#abtin
چشمم خورد به حکاکی گردنبند
اسم خودم و دلوین به انگلیسی
دوتاشو برداشتم مامان و بابا حواسشون
نبود حساب کردم
#delsa
ولش نمی گیریم یه دونه
از این انگشتر های پروانه ای میگیرم
#diyana
اینا ۳۰۰ تومن هست
#arsalan
دیانا عیب نداره میخرم واسش
حساب کردم گرفتم واسش
#delsa
بریم یه قهوه بخوریم اون کافی
شاپه
رفتیم داخل نمیدونم چرا حس بدی داشتم
که اومدم بشینم یه جا
با صدای یه دختره از جام بلند شدم که
گفت ( عزیزم میشه بلند شی )
بلند شدم
که با صدای جیغ داد چند نفر برگشتم
یه پسره رو دیدم سرش پایین بود
سرشو آورد بالا اشک از چشم هام
ریخت اکسم بود رفتم جلو
گفتم آقا پسر تولدت مبارک که دیگه
چشم هام سیاهی رفت و..
✨❤️🩹
#delsa
اومدم بیرون چون هوا سرد بود
یه بافت کرمی پوشیدم با یه کلاه
و شال سفید با یه پافر کوتاه مشکی
چکمه هامو پوشیدم حاضر شدم
اومدم بیرون سوار ماشین شدم
#arsalan
خوب کجا بریم دلسا خانم
#delsa
دربند
#arsalan
باشه هر چی شما بگی
#delsa
لبخندی زدم
بعد ۱ ساعت رسیدیم
پیاده شدم
از سرما شدید از دهنم بخار
خارج میشد
#diyana
ارسلان یکم قدم بزنیم
توی راه هم چیز میز بخریم
بخوریم
#arsalan
موافقم
#abtin
مامان حواست به دلسا باشه
یه دفعه ای وسط راه نشینه زمین
خسته شه ( با خنده )
#delsa
از حرسم یه دونه زدم توی صورتش
مگه من بچه ام
شروع کردیم به قدم زدن
تو راه هم بابا کلی واسمون
آلوچه لواشک خرید
#diyana
ارسلان هوس لبو کردم
هوا هم سرده می چسبه
#arsalan
باشه واسه تک تکمون لبو خریدم
#delsa
بابا ارسلان اون جا غرفه هست
بریم ببینیم چیا داره بخریم
#arsalan
باشه دخترم
رفتیم
#diyana
ارسلان وای این لباس ست ها
یادته اون زمان خریده بودیم
ست بود یادش بخیر
#abtin
با دلسا زدیم زیر خنده
#delsa
مامان من ازاین دستبند ها میخوام
#diyana
اینا ست هست دلسا نمیشه
باید با کاپلت ست کنی تو هم که نداری
#arsalan
ارسلان دیانا بذار بگیره
نگه داره هر موقع داشت ست کنه
بیا یه دونم ما بگیریم
#diyana
ما داریم دیگه همون گردنبند ستمون
#abtin
چشمم خورد به حکاکی گردنبند
اسم خودم و دلوین به انگلیسی
دوتاشو برداشتم مامان و بابا حواسشون
نبود حساب کردم
#delsa
ولش نمی گیریم یه دونه
از این انگشتر های پروانه ای میگیرم
#diyana
اینا ۳۰۰ تومن هست
#arsalan
دیانا عیب نداره میخرم واسش
حساب کردم گرفتم واسش
#delsa
بریم یه قهوه بخوریم اون کافی
شاپه
رفتیم داخل نمیدونم چرا حس بدی داشتم
که اومدم بشینم یه جا
با صدای یه دختره از جام بلند شدم که
گفت ( عزیزم میشه بلند شی )
بلند شدم
که با صدای جیغ داد چند نفر برگشتم
یه پسره رو دیدم سرش پایین بود
سرشو آورد بالا اشک از چشم هام
ریخت اکسم بود رفتم جلو
گفتم آقا پسر تولدت مبارک که دیگه
چشم هام سیاهی رفت و..
✨❤️🩹
۵.۵k
۱۳ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.