فیک جونگکوک: اتاق۳۱۱
فیکجونگکوک: اتاق۳۱۱
part⁵⁶
لیما"فکرم ازت خوشش امده"
+ها؟..چرا باید از من خوشش بیاد؟
لیما" چرا نباید بیاد...تو هم خوشگلی هم خوشاخلاق هم خوشاستایل تازه اندام خوبی هم که داری پس دلیلی نداره که ازت خوشش نیاد"
+لیما اینقدر چَرند نگو
لیما" حالا میبینیم"
+لیما چیو میخوای ثابت کنی؟
لیما" عشق در نگاه اولو"
+چی؟(خندهکوچیک)
لیما" ببین از وقتی که آمدی نگاهش روی توعه"
(لیما و چهمین برمیگردن به جونگکوک نگاه میکنن، ولی جونگکوک نگاهشون نمیکرد، که یهو برگشت نگاهشو سمت چهمین و با هم چشم تو چشم شدن، چشم هم نگاهشو از جونگکوک میگیره، جونگکوک خندهای کوچیکی میزنه)
_کیوت(لبخند،اروم)
ویو چهمین
با لیما سر میز روی صندلی نشستیم
داشتیم گپ میزدیم و نوشیدنی میخوردیم که دکتر سوهو و دکتر سئولکی آمدن پیشمون نشستن و با هامون همراهی شدن
چهارتایی داشتیم گپ میزدیم و میخندیدم که یهو یکی یه صندلی سر میز گذاشته شد و جونگکوک روش نشست
صندلی رو بین من و سوهو گذاشت
همگیمون تعجب کرده بودیم
_اوح..من نپرسید که میتونم بشینم یا نه فقط فکر چهمین بودم
سوهو: چهمین؟
_اره چهمین
+[مات تعجب داشتم به جونگکوک نگاه میکردن که با زدن لیما به دستم به خودن آمدم و برگشتم طرفش دَم گوشم گفت]
لیما"دیدی بهت گفتم"(دَم گوش چهمین)
+لیما اینقدر چَرند نگو(دَم گوش لیما)
لیما" اگه نمیخوایش بگو تا خودم برم تو کارش"(دَم گوش چهمین)
+ها؟
لیما" آقای جئون میشه چندتا سوال ازتون بپرسم؟ ایرادی که نداره؟"
_نه راحت باش
لیما"شما چند سالتونه؟"
_۲۶سالمه
لیما"اوح با پس با چهمین هم سنید"
+لیما جه ربطی داره آخه
لیما" همینطوری گفتم جالب بود"
لیما" آقای جئون تا حالا عاشق شدید؟"
_ببخشید؟
لیما" خب این سوال زیادی شخصیه ولی برامون جالب شده که بدونیم شما عاشق شدید یا نه"
_اره شدم
لیما" واقعا؟ کی؟"
+لیما
لیما" خب اگه آقای جئون نخواد بگه که مشکلی نیست"( روبه چهمین)
_دوسالی میشه
لیما" دوسال؟"
_اره دوسال
لیما" اوح..فهمیدم"
لیما وقتی فهمید جئون دوسال پیش عاشق شده ناامید شد
فکر کرد امروز عاشق چهمین شده
ولی خبر نداره که عشق دوساله جئون خود چهمینه
جشن به خوبی گذشت
وقت رفتن رسید
همه کمکم داشتند میرفتن و سالن در حال خالی شدن بود
چهمین و لیما از جئون و رئیس بیمارستان خدافظی کردن و به سمت ماشین رفتن
چهمین و لیما باهم دیگه آمده بودن
میخواستن سوار ماشین بشن که سوهو و سئولکی پیش آنها آمدن
سئولکی"وقتتون خالیه دخترا؟"
لیما" چطور؟"
سئولکی" با سوهو میخوایم بریم یهحا غذا بخوریم، جایی خیلی قشنگیه، ویو خیلی قشنگی داره گفتیم شاید شما خوشتون بیاد چهار تایی بریم"
لیما" ویوش چیه؟"
part⁵⁶
لیما"فکرم ازت خوشش امده"
+ها؟..چرا باید از من خوشش بیاد؟
لیما" چرا نباید بیاد...تو هم خوشگلی هم خوشاخلاق هم خوشاستایل تازه اندام خوبی هم که داری پس دلیلی نداره که ازت خوشش نیاد"
+لیما اینقدر چَرند نگو
لیما" حالا میبینیم"
+لیما چیو میخوای ثابت کنی؟
لیما" عشق در نگاه اولو"
+چی؟(خندهکوچیک)
لیما" ببین از وقتی که آمدی نگاهش روی توعه"
(لیما و چهمین برمیگردن به جونگکوک نگاه میکنن، ولی جونگکوک نگاهشون نمیکرد، که یهو برگشت نگاهشو سمت چهمین و با هم چشم تو چشم شدن، چشم هم نگاهشو از جونگکوک میگیره، جونگکوک خندهای کوچیکی میزنه)
_کیوت(لبخند،اروم)
ویو چهمین
با لیما سر میز روی صندلی نشستیم
داشتیم گپ میزدیم و نوشیدنی میخوردیم که دکتر سوهو و دکتر سئولکی آمدن پیشمون نشستن و با هامون همراهی شدن
چهارتایی داشتیم گپ میزدیم و میخندیدم که یهو یکی یه صندلی سر میز گذاشته شد و جونگکوک روش نشست
صندلی رو بین من و سوهو گذاشت
همگیمون تعجب کرده بودیم
_اوح..من نپرسید که میتونم بشینم یا نه فقط فکر چهمین بودم
سوهو: چهمین؟
_اره چهمین
+[مات تعجب داشتم به جونگکوک نگاه میکردن که با زدن لیما به دستم به خودن آمدم و برگشتم طرفش دَم گوشم گفت]
لیما"دیدی بهت گفتم"(دَم گوش چهمین)
+لیما اینقدر چَرند نگو(دَم گوش لیما)
لیما" اگه نمیخوایش بگو تا خودم برم تو کارش"(دَم گوش چهمین)
+ها؟
لیما" آقای جئون میشه چندتا سوال ازتون بپرسم؟ ایرادی که نداره؟"
_نه راحت باش
لیما"شما چند سالتونه؟"
_۲۶سالمه
لیما"اوح با پس با چهمین هم سنید"
+لیما جه ربطی داره آخه
لیما" همینطوری گفتم جالب بود"
لیما" آقای جئون تا حالا عاشق شدید؟"
_ببخشید؟
لیما" خب این سوال زیادی شخصیه ولی برامون جالب شده که بدونیم شما عاشق شدید یا نه"
_اره شدم
لیما" واقعا؟ کی؟"
+لیما
لیما" خب اگه آقای جئون نخواد بگه که مشکلی نیست"( روبه چهمین)
_دوسالی میشه
لیما" دوسال؟"
_اره دوسال
لیما" اوح..فهمیدم"
لیما وقتی فهمید جئون دوسال پیش عاشق شده ناامید شد
فکر کرد امروز عاشق چهمین شده
ولی خبر نداره که عشق دوساله جئون خود چهمینه
جشن به خوبی گذشت
وقت رفتن رسید
همه کمکم داشتند میرفتن و سالن در حال خالی شدن بود
چهمین و لیما از جئون و رئیس بیمارستان خدافظی کردن و به سمت ماشین رفتن
چهمین و لیما باهم دیگه آمده بودن
میخواستن سوار ماشین بشن که سوهو و سئولکی پیش آنها آمدن
سئولکی"وقتتون خالیه دخترا؟"
لیما" چطور؟"
سئولکی" با سوهو میخوایم بریم یهحا غذا بخوریم، جایی خیلی قشنگیه، ویو خیلی قشنگی داره گفتیم شاید شما خوشتون بیاد چهار تایی بریم"
لیما" ویوش چیه؟"
۴.۹k
۲۰ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.