تیزی گوشههای ابرویت

تیزی گوشه‌های ابرویت

پیچ و تاب قشنگ گیسویت

آن دوتا چشم ماجراجویت

این صدای خوش النگویت آخرش کار می‌دهد دستم

ناز لبخندهای شیرینت

طرح آن دامن پر از چینت «هـ» دو چشم پلاک ماشینت

شیطنت در تلفظ شینت آخرش کار می‌دهد دستم

گیسوانت قشنگی شب توست

صبح در روشنای غبغب توست

ماه از پیروان مذهب توست

رنگ خالی که گوشه لب توست آخرش کار می‌دهد دستم

شرم در لرزش صدای تو

برق انگشتر طلای تو

تقّ و تقِّ صدای پای تو

ناز و شیرینی ادای تو آخرش کار می‌دهد دستم

حال پر رمز و مبهمی داری

اخم و لبخند درهمی داری

پشت آرامشت غمی داری

اینکه با شعر عالمی داری آخرش کار می‌دهد دستم

کرده‌اند از اداره‌ام بیرون

به زمین و زمان شدم مدیون

کوچه گردم دوباره چون مجنون

دیدی آخر!... نگفتمت خاتون! آخرش کار می‌دهی دستم





پ.ن:بوی خوش آزادی:]
دیدگاه ها (۴)

در راه ....

رفت که رفت....

تقصیر تو شد شعرم اگر مساله­ساز استزیبایی تو بیش­تر از حدّ مج...

دیدم که شهر پر از عطر بهار است ... گفتند باز ، عبایت را تکان...

سناریو انهایپن

پیر مردی تمام عمرش را بین بازاروکوچه سر می کردهرکسی بار در د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط