دو پارتی جین 🙂🫶🏻🪐....
دو پارتی جین 🙂🫶🏻🪐....
جین: پس شب میبینمت عزیزم
میسو: همچنین:)
امروز تولدم بود و فکر میکردم جین برام سوپرایزی اماده کرده باشه....
ناهارمو درست کردم و خوردم ساعت نزدیکای هشت شب بود یک لباس پوشیدم و ارایشی کردم جوری که جین متوجه نشه میدونستم......
تو خونه نشسته بودم و همش به گوشی نگاه میکردم که یه وقت پیامی بده ولی انگار نه انگار ساعت حدود دوازده شب بود بغضی توی گلوم بود لباسامو عوض کردم و با ناامیدی صورتمو شستم...
جین:
امروز کارا خیلی زیاد بود و فکر میکردم نتونم برم خونه ولی ساعت یک بود که تونستم برم خونه
میسو:
مطمئن شده بودم که دیگه سوپرایزی وجود نداره به دره خونه خیره شده بودم که دیدم یکی اومد
جین: اوو بیداری چرا نخوابیدی
میسو: واقعا فکرشم نمیکردم فراموش کرده باشی
جین: چیو؟؟ چیزه خاصی یادم رفته؟
میسو: واقعااا یادت نیستتت امروز تولدم بود این برای تو خاص نیست؟ معلومه که نهه ادمی که به زنش اهمیت نده نباید همچین توقعی داشت ازش «بغض»
جین: اووو میسو واقعا معذرت میخوام سرم این روزا خیلی شلوغه فردا یک جشن کوچیک برات میگیرم باشه؟
میسو: فکر میکنی من فقط برام جشن مهم بودددد؟؟؟ واقعااا حتا نمیتونی یک تبریک بگیی امشب رو مبل میخوابی«گریه»
جین: میسو سریع به اتاقه مشترکمون رفت و درو بست
واییی لعنتی من واقعا چرا یادم رفته بودد...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حمایت🫶🏻؟
جین: پس شب میبینمت عزیزم
میسو: همچنین:)
امروز تولدم بود و فکر میکردم جین برام سوپرایزی اماده کرده باشه....
ناهارمو درست کردم و خوردم ساعت نزدیکای هشت شب بود یک لباس پوشیدم و ارایشی کردم جوری که جین متوجه نشه میدونستم......
تو خونه نشسته بودم و همش به گوشی نگاه میکردم که یه وقت پیامی بده ولی انگار نه انگار ساعت حدود دوازده شب بود بغضی توی گلوم بود لباسامو عوض کردم و با ناامیدی صورتمو شستم...
جین:
امروز کارا خیلی زیاد بود و فکر میکردم نتونم برم خونه ولی ساعت یک بود که تونستم برم خونه
میسو:
مطمئن شده بودم که دیگه سوپرایزی وجود نداره به دره خونه خیره شده بودم که دیدم یکی اومد
جین: اوو بیداری چرا نخوابیدی
میسو: واقعا فکرشم نمیکردم فراموش کرده باشی
جین: چیو؟؟ چیزه خاصی یادم رفته؟
میسو: واقعااا یادت نیستتت امروز تولدم بود این برای تو خاص نیست؟ معلومه که نهه ادمی که به زنش اهمیت نده نباید همچین توقعی داشت ازش «بغض»
جین: اووو میسو واقعا معذرت میخوام سرم این روزا خیلی شلوغه فردا یک جشن کوچیک برات میگیرم باشه؟
میسو: فکر میکنی من فقط برام جشن مهم بودددد؟؟؟ واقعااا حتا نمیتونی یک تبریک بگیی امشب رو مبل میخوابی«گریه»
جین: میسو سریع به اتاقه مشترکمون رفت و درو بست
واییی لعنتی من واقعا چرا یادم رفته بودد...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حمایت🫶🏻؟
۳۴.۱k
۲۹ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.