زندگی رویایی:پارت ۲۲
زندگی رویایی:پارت ۲۲
یهو با چیزی که دیدم خشکم زد کاترین رو کوک افتاده بود خیلی اعصبانی شدم خواستم بلند شم که ایدا گف
÷وایسا ببینیم داداشم چکار میکنه!
به حرفش گوش کردم دیدم کوک عصبی بلند شد و...
ویوکوک:
داشتم با تهیونگ راجب باند حرف میزدم که کاترین افتاد روم تو شوک بود بعد یاد ا.ت افتادم عصبی بلند شدمو سرش عربده کشیدم
-چراااا هررررزههه بازیی در میاری (عربده)
نگاهم به ا.ت خورد تو شک بود نه فقط ا.ت همه بچه ها...
-ببیند من یه بار گفتم زن دارم میفهمید چرا ج......نده بازی در میارید دوس دارید خودتونو بمالید به این اون (داد)
همه ساکت بودن .. نشستم پیش تهیونگ و گوشیم رو در آوردم و به ا.ت پيام دادم و...
ویوا.ت:
با دادی که کوک زد همه ترسیدم ولی ایدا با یه نیشخند نگام میکرد..گف
÷دیدی بهت گفتم..ببین داداشم تو رو خیلی دوس داره..
+ولی چرا اینقدر خوشکله که همه میخوامش اون مال منه منم مال اونم
÷ولا نمیدونم چرا اینقدر دخترکشه(خنده)
+نخند..
یهو صدا پيام از گوشیم آمد نوتیفشنش رو دیدم کوک بود گفته-ناراحتی ازم؟؟
نخواستم جوابش رو بدم ایدا سرش تو گوشیم بود گفت
÷گناه داره...
+اصلا گناه نداره..تنها کسی که گناه داره منم
÷چرا اینجوری فک میکنی
+ایدا بین خودمون باشه.. از موقعی که آمدیم اینجا یه روز خوش هم نداشتم میخوام بعد ساحل برگردم خونمون میخوام تنها برم اوک
÷چرت نگو داداشم پارت میکنه
+نمیتونم..بخدا نمیتونم تحمول کنم(بغض)
تا ایدا آمد جوابم رو بده رسیدم ساحل همه پیاده شدیم ولی من چون بغض کرده بودم چشمام و دماغم قرمز بود موقعی که از اتوبوس پایین امدم همه داشتن نگام میکردن و پچ پچ میکردن ولی اهمیت ندادم و رفتم که قدم بزنم همین جوری داشتم قدم خیلی از بقیه دور بودم رفتم یه جایی رو ماسه ها نشستم...
یهو با چیزی که دیدم خشکم زد کاترین رو کوک افتاده بود خیلی اعصبانی شدم خواستم بلند شم که ایدا گف
÷وایسا ببینیم داداشم چکار میکنه!
به حرفش گوش کردم دیدم کوک عصبی بلند شد و...
ویوکوک:
داشتم با تهیونگ راجب باند حرف میزدم که کاترین افتاد روم تو شوک بود بعد یاد ا.ت افتادم عصبی بلند شدمو سرش عربده کشیدم
-چراااا هررررزههه بازیی در میاری (عربده)
نگاهم به ا.ت خورد تو شک بود نه فقط ا.ت همه بچه ها...
-ببیند من یه بار گفتم زن دارم میفهمید چرا ج......نده بازی در میارید دوس دارید خودتونو بمالید به این اون (داد)
همه ساکت بودن .. نشستم پیش تهیونگ و گوشیم رو در آوردم و به ا.ت پيام دادم و...
ویوا.ت:
با دادی که کوک زد همه ترسیدم ولی ایدا با یه نیشخند نگام میکرد..گف
÷دیدی بهت گفتم..ببین داداشم تو رو خیلی دوس داره..
+ولی چرا اینقدر خوشکله که همه میخوامش اون مال منه منم مال اونم
÷ولا نمیدونم چرا اینقدر دخترکشه(خنده)
+نخند..
یهو صدا پيام از گوشیم آمد نوتیفشنش رو دیدم کوک بود گفته-ناراحتی ازم؟؟
نخواستم جوابش رو بدم ایدا سرش تو گوشیم بود گفت
÷گناه داره...
+اصلا گناه نداره..تنها کسی که گناه داره منم
÷چرا اینجوری فک میکنی
+ایدا بین خودمون باشه.. از موقعی که آمدیم اینجا یه روز خوش هم نداشتم میخوام بعد ساحل برگردم خونمون میخوام تنها برم اوک
÷چرت نگو داداشم پارت میکنه
+نمیتونم..بخدا نمیتونم تحمول کنم(بغض)
تا ایدا آمد جوابم رو بده رسیدم ساحل همه پیاده شدیم ولی من چون بغض کرده بودم چشمام و دماغم قرمز بود موقعی که از اتوبوس پایین امدم همه داشتن نگام میکردن و پچ پچ میکردن ولی اهمیت ندادم و رفتم که قدم بزنم همین جوری داشتم قدم خیلی از بقیه دور بودم رفتم یه جایی رو ماسه ها نشستم...
۱.۳k
۰۷ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.