ویوات
ویوا.ت
خیلی دور بودم در حدی که یادم رفت از کجا آمدم هوا کم کم داشت تاریک میشد خیلی ترسیده بودم آنتن هم نبود که زنگ بزنم کمکم کنن یه جا نشستم یهو صدا های عجیب غریب میومد خیلی ترسیدم همش داد میزدم
که کمکم کنن ولی کسی نبود اگه اینجوری به کوک نمیگفتم الان اینجوری نمیشد خاک تو سرت کنن پارک ا.ت الان من چه خاکی تو سرم بریزم
همین جوری داشتم راه میرفتم که پام به یه سنگ بزرگ خورد و تعادلم رو از دست دادم اونجا همش سنگ بود منم رو سنگای سفت افتادم و سرم گیج میرم نمیتونستم بلند شم کم کم چشمام گرم شد و چیزی نفهمیدم...
خیلی دور بودم در حدی که یادم رفت از کجا آمدم هوا کم کم داشت تاریک میشد خیلی ترسیده بودم آنتن هم نبود که زنگ بزنم کمکم کنن یه جا نشستم یهو صدا های عجیب غریب میومد خیلی ترسیدم همش داد میزدم
که کمکم کنن ولی کسی نبود اگه اینجوری به کوک نمیگفتم الان اینجوری نمیشد خاک تو سرت کنن پارک ا.ت الان من چه خاکی تو سرم بریزم
همین جوری داشتم راه میرفتم که پام به یه سنگ بزرگ خورد و تعادلم رو از دست دادم اونجا همش سنگ بود منم رو سنگای سفت افتادم و سرم گیج میرم نمیتونستم بلند شم کم کم چشمام گرم شد و چیزی نفهمیدم...
- ۱۱.۶k
- ۰۸ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط