زندگی رویاییپارت

زندگی رویایی:پارت ۲۱
ویوکوک:
ا.ت همین جوری زل زده بود به چشمام خیلی تو فکر بود منم یه بوس کوتاهی رو لباش گذاشتم که از فکر امد بیرون و گفت
+کوک...اگه خواستی چیزی بهم بگی بگو هرچی که بود اوک همیشه یادت باشه میتونی بهم تکیه کنی جوری که من بهت تکیه کردم اوک
نمیدونم چرا اینجوری داشت میگفت ولی میخواستم هرچی دوس داشت همون باشه واسه همین گفت
-اوک بیب..پاشو آماده شوو
+اوک ددی
پاشدم و آماده شدم (اسلاید۲)
ا.ت هم آماده بود سرهمیش بهش میومد همین جوری محوش شده بودم که گفت
+بد شدمم؟؟(کیوت)
-عااامم..خیلی خوشکل شدی میترسم بدوزدنت همیش پیش باش اوک جلو چشمم
+اوک بریم
ویو‌ا.ت:
لباسامو پوشیدم (اسلاید۳) به کوک نگاه کروم به زل زده بود بهم ولی حرفی نمی‌زد یعنی بد شدم اون گفت که نه..رفت بیرون منم بعد چند مین که دیدم چیزی کم نیست گوشیم و بردم و رفتم پایین همه آماده بودن رفتیم سوار اتوبوس شدیم این بار تهیونگ پیش کوک نشسته بود و آروم حرف میزدن یه خورده مشکوک بودن ولی اهمیت ندادم شاید یه چیزی خصوصی بین دانشجو و استادش باشه...دیدم کنار ایدا خالیه رفتم پیش انگار ناراحته از یه چی بهش گفتم
+ایدا..خوبی
÷..هاا..کی آمدی..خوبم..خوبم
+ولی اینطور به نظر نمیایی..یعنی بهم اعتماد نداری؟؟
÷عزیز من تو تنها کسی هستی که چشم بسته بهش اعتماد میکنم..فقط یه خورده...
یهو..
دیدگاه ها (۱۰)

زندگی رویایی:پارت ۲۱ویوکوک:ا.ت همین جوری زل زده بود به چشمام...

زندگی رویایی:پارت ۲۲یهو با چیزی که دیدم خشکم زد کاترین رو کو...

زندگی رویایی:پارت۲۰+کوک-جانم بیب +کوک تو چرا اینقدر شبیه ماف...

زندگی رویایی:پارت۱۹-از نظر جسمی همه چی مال من شدیدر آینده قا...

پارت ۸۳ فیک ازدواج مافیایی

مرگ بی پایان پارت ۲۹

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط