تک پارتی جونگکوکی:)

شب بود، یک شب پر از ستاره که انگار آسمون هم دلش می‌خواست این قرار اولین قرار عاشقانه‌اتون رو خاص کنه... جونگکوک یه پیراهن شیک و مرتب پوشیده بود، طوری که وقتی به سمتت میومد، بوی عطرش تو رو توی دنیایی از احساسات می‌برد. نور ملایم و کم‌رنگ رستوران، سایه‌های لطیفی روی صورتش می‌نداخت که جذابیتش رو دوچندان می‌کرد...
جونگکوک با یه لبخند دلنشین و گرم بهت خوش‌آمد گفت... دستات رو به نرمی توی دستاش گرفت، انگار که می‌خواست این لحظه رو برای همیشه توی خاطرت حک کنه. بعد با صدای آروم و مهربونش لب زد:بیا یه چیزی که دوست داری انتخاب کن...می‌خوام این شب برای تو خاص و به یادموندنی باشه.
وقتی مِنو رو به دست گرفت، چشم‌هاش مثل دو تا الماس توی نور می‌درخشیدن و تو هم نمی‌تونستی ازش چشم برداری...
غذا رو که سفارش دادید، جونگکوک با دقت به حرف‌هات گوش می‌داد و هر بار که لبخندی روی لبت می‌نشست، اون هم خوشحال می‌شد. نگاهش عمیق و پر از محبت بود، انگار که دنیا براش متوقف شده بود و فقط تو رو می‌دید..
غذا که سرو شد، بوی مطبوعش فضا رو پر کرد. هر لقمه‌ای که برمی‌داشتید، انگار که همه دنیا در اون لحظه خلاصه شده بود. جونگکوک با صداقتی که توی چشماش موج می‌زد بهت نگاه کرد:می‌دونم که اولین قرارمون کمی استرس‌زا هست، ولی من واقعاً می‌خوام که تو رو بهتر بشناسم و از بودن کنار تو لذت ببرم. تو خیلی برام خاصی و این قرار برای من خیلی مهمه!:)
بعد از شام، جونگکوک پیشنهاد داد که یکم توی پارک نزدیک رستوران قدم بزنید. هوا سرد و خنک بود، ولی حس خوبی داشت. جونگکوک ژاکتش رو درآورد و روی شونه‌هات انداخت تا گرم بمونی. دستات رو محکم توی دستاش گرفت و با هم در طول پارک قدم می‌زدید. نور مهتاب از بین شاخه‌های درختان رد می‌شد و همه چیز رو به یه چشم‌انداز رویایی تبدیل می‌کرد.

همچنان که قدم می‌زدید، جونگکوک بهت نگاه کرد، نوری لطیف توی چشماش دیده می‌شد، یه نوری که تا عمق روحت رو گرم می‌کرد. با صدایی عمیق و پر از احساس گفت: «ا.تی، نمی‌دونم چطور بگم، ولی از وقتی که تو رو دیدم، هر لحظه‌ای که با تو گذروندم برام به یادموندنی بوده. تو به زندگی من شادی و عشق بی‌پایان دادی. هر لحظه که کنار توعم، حس می‌کنم که همه چیز زیباست... دوستت دارم، بیشتر از چیزی که بتونم توی کلمات بیان کنم زیبای من... تو باعث شدی قلبم برای اولین بار چیزی به اسم عشق رو با تمام وجود حس کنه و هر لبخندی که به لبات میاد، قلبم رو پر از شادی می‌کنه..
این اولین قرار با جونگکوک نه تنها شروع یک رابطه عاشقانه بود، بلکه پایه‌ای برای خاطرات بی‌پایان و لحظات شگفت‌انگیز آینده بود... در اون شب پرستاره، با هم قدم زدید و اولین صفحه از داستان عاشقانه‌تون رو نوشتید:)

امیدوارم دوسش داشته باشین و منتظر نظراتتون هستمممم🤍✨
بوس بهتون:)))
دیدگاه ها (۴۸)

درخواستی هاتونو اینجا بگین پروانه هام!:)- اگه قبلا هم گفتین ...

سلامممممممممممممم!خواستم بگم ویولت رو با حرفاتون بَشاش کردین...

سناریو پارت دومم:))

^سناریوو^

عمارت جونگکوک شبیه قصر نبود… بیشتر شبیه چیزی بود که سایه‌ها ...

آپدیت چنل یوتیوب"Disney Plus Korea" با تیزر قسمت ۶ "Are You ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط