پارت۳
ازدواج اجباری با تهیونگ
درخواستی
*پرش زمانی به بعد از عروسی*
ویو شیون
من عاشق تهیونگ بودم ولی اون هیچ حسی بهم نداشت بعد از عروسی به خونه اومدیم و تهیونگ بعد از عوض کردن لباساش و دوش گرفتن از خونه رفت بیرون و منم کارام و انجام دادم و اومدم بخوابم که صدای دراومد فهمیدم تهیونگ اومده ولی اهمیتی ندادم که در اتاق باز شد تهیونگ بود به همراه یه دختر دیگه که نمیدونم کی بود
تهیونگ:آهای کی گفته اینجا میخوابی
سوریا:هر...زه مگه نشنیدی چی گفت
شیون:اینجا چخبره تو چی میگی دیگه
که تهیونگ یه سیلی بهش زد
تهیونگ:با دوس دخترم درست رفتار کن اتاق توهم اتاق کناریه نه اینجا
شیون:درسته از روی قرارداد ازدواج کردیم ولی یادت باشه میتونم حتی به پلیس بگم که اون مافیایی که همه دنبالشن کیه و کجاست انقدری قدرت دارم که بتونم با خاک یکسانت کنم(بغض ولی محکم)
سوریا:درست باهاش حرف بزن
میخواست دست روی شیون بلند کنه که دستش و گرفت
شیون:توهم اینجا حواست به خودت باشه حتی فکر اینکه بزارم روزار خوشی داشته باشین و ازسرتون بیرون کنید حداقل تا من زنده ام حقیقی نمیشه
تهیونگ میخواست چیزی بگه که شیون از اتاق بیرون رفت و به اتاق خودش رفت
ویو تهیونگ
نمیدونستم انقدر جسوره ولی نه اون اینطوری نیست اون فقط میخواست من و سوریا رو بترسونه وگرنه میدونه که نمیتونه بامن در بیوفته
تهیونگ:سوریا بیا بخوابیم
سوریا:اهوم باشه منم خوابم میاد
و گرفتن خوابیدن فردای اون روز شیون خیلی زود از خواب بیدار شد و آماده شد و به شرکت رفت
منشی:خانم میشه لطفا این هارو امضا کنید
شیون:بله حتما (کلافه)
سی اه:شیون چیشده از صبح کلافه ای
(سی اه دوست صمیمی شیونه)
شیون:میتونی تو بری
منشی:بله خانم
شیون:چی بگم من هیچ قدرتی ندارم درحالی که دیشب خیلی خودمو بالا قرار دادم جلوی تهیونگ و دوس دخترش سی اه چیکار کنم من نمیدونم من من عاشقشم نمیخوام لز دستش بدم(گریه توی بغل سی اه)
سی اه:اوه اروم باش نگران نباش خودش درست میشه
شیون:امیدوارم
و تا بعداز ظهر رو توی شرکت گذروند و بعد به خونه رفت که با سوریا دوباره رو در رو شدن
............
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.