فیک جیمین موچی کیوت پارت هفتم
فیک جیمین موچی کیوت پارت هفتم
جیمین اومد هردو خوابیدیم قبل از خواب موهامو باز کردم و ریختم جلو موهام تا کمرم بود در گوشم اروم گفت من بوس میخوام دستمو روی لبم گذاشتم بوسیدم و گذاشتم رو لپش یکم با موهام بازی کرد دستشو گرفتم و گذاشتم رو لپم بعد دستم فرو کردم تو موهاش چندمین بعد بیرون اوردم که دستمو گرفت و گذاشت رو سرش و با یه لحن کیوت و قیافه کیوت گفت:یکم دیگه نوازشم کنن
خنده اروم و کوتاهی کردم و گفتم:باشه
میگم؟اشکالی نداره موچی صدات کنم؟
+نه اصلا
نوازشش میکردم که خوابش برد وقتی خوابید انقد کیوت شد که دلم میخواست بقولمش دستشو گرفتم و اروم گفتم:شب بخیر موچی😊و خوابیدم
صبح ساعت۹بیدار شدم اروم بلند شدم موهامو بستم و رفتم دست و صورتم رو شستم میز صبحانه رو چیدم و رفتم تا جیمینو بیدار کنم گوشیم روشن بود انقدر ناز خوابیده بود که دلم نیومد بیدارش کنم ولی نمیشد بیدارش نکنم برا همین ازش عکس گرفتم و بعد بیدارش کردم
-موچی؟صبح شده.بیدار نمیشی؟
لپشو ناز کردم که چشماشو مالید و مثل بچه ها گفت:میشه یکم دیگه بخوابم؟
منم مهربون گفتم:نه موچی نمیشه پاشو بیدار شد و نشست
-صبح بخیر موچی🙂
+صبح بخیر مبینا😊
حس کردم لپام سرخ شد
-برو دست و صورتت و بشور بیا پایین.صبحانه امادست🙂
+باشه ممنون الان میام
-ء😇😊
رفتم پایین جیمین همچند دقیقه بعد اومد صبحونه رو خوردیم و میزو جمع کردم جیمین هم لباساشو پوشید و گفت که میره خونه خودشون
-باشه به سلامت ولی کاش بیشتر میموندی☹️
رفتم دم در بدرقه
-بازم بیا باشه؟
+اگه وقت کنم باشه😅
-فعلا خدافظ و دست تکون دادم
+خدافظ
وقتی رفت اهنگ کزی نو دیس رو بلند از گوشیم گذاشتم و اتاقمو مرتب کردم وقتی کارم تموم شد رفتم گوگل و داستان تنفر& عشق که مربوط به کوک و ا.ت هست خوندم اینجا کوکی هوپی و ته مافیان و ا.ت اسیرشونه و عاشق جیمینه جیمین و یونگی و جین و سوبین خانواده ا.ت هستن کوکی عاشق ا.ت هست ولی بخاط غرورش نمیتونه بهش بگه کوکی هوپی و ا.ت برا ماموریت میرن کالیفرنیا وقتی بر میگردن تو یه هواپیمان ا.ت با جین میاد و کوکی و هوپی باهم میان وقتی سوبین و جیمین میرن استقبال ا.ت جیمین غش میکنه و سوبین میبرش بیمارستان و جاشون یونگی میاد استقبال ا.ت در ادامه وقتی جیمین خوب میشه کوکی به هوپی میگه که جیمین رو بکشه و ا.ت هم قضیه رو میفهمه و به هوپی التماس میکنه که جیمینو نکشه هوپی به قولش وفا میکنه ولی فعلا چیزی به ا.ت نمیگه چون اگه کوکی بفهمه هوپی بهش گفته هوپی رو میکشه ته وارد داستان میشه خیال ا.ت رو از بابت اینکه جیمین زندست راحت میکنه و ارومش میکنه بر میگردن عمارت کوکی.کوک به نگهبانا گفته بود اگه ا.ت خواست فرار کنه بکشنش ا.ت هم یه شب میخواد فرار کنه که
جیمین اومد هردو خوابیدیم قبل از خواب موهامو باز کردم و ریختم جلو موهام تا کمرم بود در گوشم اروم گفت من بوس میخوام دستمو روی لبم گذاشتم بوسیدم و گذاشتم رو لپش یکم با موهام بازی کرد دستشو گرفتم و گذاشتم رو لپم بعد دستم فرو کردم تو موهاش چندمین بعد بیرون اوردم که دستمو گرفت و گذاشت رو سرش و با یه لحن کیوت و قیافه کیوت گفت:یکم دیگه نوازشم کنن
خنده اروم و کوتاهی کردم و گفتم:باشه
میگم؟اشکالی نداره موچی صدات کنم؟
+نه اصلا
نوازشش میکردم که خوابش برد وقتی خوابید انقد کیوت شد که دلم میخواست بقولمش دستشو گرفتم و اروم گفتم:شب بخیر موچی😊و خوابیدم
صبح ساعت۹بیدار شدم اروم بلند شدم موهامو بستم و رفتم دست و صورتم رو شستم میز صبحانه رو چیدم و رفتم تا جیمینو بیدار کنم گوشیم روشن بود انقدر ناز خوابیده بود که دلم نیومد بیدارش کنم ولی نمیشد بیدارش نکنم برا همین ازش عکس گرفتم و بعد بیدارش کردم
-موچی؟صبح شده.بیدار نمیشی؟
لپشو ناز کردم که چشماشو مالید و مثل بچه ها گفت:میشه یکم دیگه بخوابم؟
منم مهربون گفتم:نه موچی نمیشه پاشو بیدار شد و نشست
-صبح بخیر موچی🙂
+صبح بخیر مبینا😊
حس کردم لپام سرخ شد
-برو دست و صورتت و بشور بیا پایین.صبحانه امادست🙂
+باشه ممنون الان میام
-ء😇😊
رفتم پایین جیمین همچند دقیقه بعد اومد صبحونه رو خوردیم و میزو جمع کردم جیمین هم لباساشو پوشید و گفت که میره خونه خودشون
-باشه به سلامت ولی کاش بیشتر میموندی☹️
رفتم دم در بدرقه
-بازم بیا باشه؟
+اگه وقت کنم باشه😅
-فعلا خدافظ و دست تکون دادم
+خدافظ
وقتی رفت اهنگ کزی نو دیس رو بلند از گوشیم گذاشتم و اتاقمو مرتب کردم وقتی کارم تموم شد رفتم گوگل و داستان تنفر& عشق که مربوط به کوک و ا.ت هست خوندم اینجا کوکی هوپی و ته مافیان و ا.ت اسیرشونه و عاشق جیمینه جیمین و یونگی و جین و سوبین خانواده ا.ت هستن کوکی عاشق ا.ت هست ولی بخاط غرورش نمیتونه بهش بگه کوکی هوپی و ا.ت برا ماموریت میرن کالیفرنیا وقتی بر میگردن تو یه هواپیمان ا.ت با جین میاد و کوکی و هوپی باهم میان وقتی سوبین و جیمین میرن استقبال ا.ت جیمین غش میکنه و سوبین میبرش بیمارستان و جاشون یونگی میاد استقبال ا.ت در ادامه وقتی جیمین خوب میشه کوکی به هوپی میگه که جیمین رو بکشه و ا.ت هم قضیه رو میفهمه و به هوپی التماس میکنه که جیمینو نکشه هوپی به قولش وفا میکنه ولی فعلا چیزی به ا.ت نمیگه چون اگه کوکی بفهمه هوپی بهش گفته هوپی رو میکشه ته وارد داستان میشه خیال ا.ت رو از بابت اینکه جیمین زندست راحت میکنه و ارومش میکنه بر میگردن عمارت کوکی.کوک به نگهبانا گفته بود اگه ا.ت خواست فرار کنه بکشنش ا.ت هم یه شب میخواد فرار کنه که
۱۵.۷k
۱۲ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.