پارت۲ اولین سفر تنهایی
#پارت۲ #اولین سفر تنهایی
من: من تا خودم نخوام ازدواج نمیکنم
صدای مامانمو موقعی که حرکت کردم شنیدم
مامان(خاک عالم شنید؟)
واقعا فک نمیکردم مامان بابام بخوان اینطور برام خاستگار بیارن کلا شادیه سفرم پرید:(
تمام اعصبانیتمو روی موشین خالی کردم ولی کم فحش نخوردم
جلو فرودگاه پارک کردم خیلیا داشتن نگاه میکردن خیلیا با حسرت خیلیا با شوق نگاهشون به من نبود به ماشینم بود اخه ماشینم پرشه ست
وارد فرودگاه شدم بازم نگاهای زیادی روم بود بخاطر استایلم من همیشه استایلم دارک بوده
یه تیشرت که روش نقش امینم با یه شلوار بگ پاکتی و یه کلاه باکت موهامم تا روی کتفم بودن رنگشونم قرمزو مشکیه
چمدونمو کشیدمو گزاشتمش کنار یه صندلی نشستم روی صندلی که یه پسره ای که اونم استایلش دارک بود اما اون کلاه نپوشیده بود
خوشحال شدم که خودم فقط اینطور نیستم چون همیشه بعضیا مسخرم میکردن بعضیا هم کثیف بهم میگفتن ولی دیگه عادت کرده بودم
داشتم مرور میکردم که چه وسایلی اوردم که یهو گوشیم زنگ خورد از توی کیف کمریم درش اوردم دیدم مامانمه گذاشتمش روی بی صدا هنوز از دستشون اعصبانیم حق مخفی کردن این مسئله رو نداشتن دیدم یه نفر دیگه زنگ زده اوا بود دوست مجازیم که خونشون مشهد بود بیشتر بخاطر خودش میخوام برم مشهد چون برای اولین بار میخوام ببینمش دوباره خوشحالیه قبل اون مسئله اومد سراغم زنگ بهش زدم بوق اول جواب داد
اوا: بیشعور چرا جواب نمیدی فک کردم قطار تصادف کرد مردی کجایی منتظرتما نکنه نیایا
من: بابا یه دقیقه نفس بگیر تا جوابتو بدم
اوا: بنال
من: ادببببت تو حلقمممممم
اوا: گه نخور حرف بزن
من: بابا تازه اومدم فرودگاه ساعت 8قطار حرکت میکنه الانم ساعت 7:40 بیست دقیقه دیگه سوار قطار میشیم
اوا: اخه بیشعور میدونی از تهران تا مشهد چقدر راهه با قطار با هواپیما بیومدی
من: بلیت هواپیما نداشتن
اوا: اوکی ولی خاک تو سرت
من: زر نزن
اوا: حوصلتو ندارم بای
من: خدافس بای چیه اخخ
اوا: بایییییییی
من: خدافسسسس توله
بعد سریع قطع کردم اخه اگه میزاشتم فحش بارونم میکرد
به صفحه نگاه کردم دیدم تو پیوی داره فحش میده اونم 🔞😂
خندم گرفت اخه اخرین پیامش نوشته بود اگه تصادف کردین مردی خودم میکشمت
زیر لب گفتم بدبخت کصخله
یهو پسره جفتم زد زیر خنده چپ چپ نگاش کردم لال شد
والا مردم فال گوش می وایسن😐
یهو اسممو با یه پسری خوندن تعجب کردم مگه میشه تویه یه کوپه یه پسر دختر غریبه باشن؟
بلند شدم رفتم پیش دفتر پذیرش دیدم پسره هم دنبالم اومد محل ندادم وقتی رسیدم به دفتر و به زنه گفتم گفت......
من: من تا خودم نخوام ازدواج نمیکنم
صدای مامانمو موقعی که حرکت کردم شنیدم
مامان(خاک عالم شنید؟)
واقعا فک نمیکردم مامان بابام بخوان اینطور برام خاستگار بیارن کلا شادیه سفرم پرید:(
تمام اعصبانیتمو روی موشین خالی کردم ولی کم فحش نخوردم
جلو فرودگاه پارک کردم خیلیا داشتن نگاه میکردن خیلیا با حسرت خیلیا با شوق نگاهشون به من نبود به ماشینم بود اخه ماشینم پرشه ست
وارد فرودگاه شدم بازم نگاهای زیادی روم بود بخاطر استایلم من همیشه استایلم دارک بوده
یه تیشرت که روش نقش امینم با یه شلوار بگ پاکتی و یه کلاه باکت موهامم تا روی کتفم بودن رنگشونم قرمزو مشکیه
چمدونمو کشیدمو گزاشتمش کنار یه صندلی نشستم روی صندلی که یه پسره ای که اونم استایلش دارک بود اما اون کلاه نپوشیده بود
خوشحال شدم که خودم فقط اینطور نیستم چون همیشه بعضیا مسخرم میکردن بعضیا هم کثیف بهم میگفتن ولی دیگه عادت کرده بودم
داشتم مرور میکردم که چه وسایلی اوردم که یهو گوشیم زنگ خورد از توی کیف کمریم درش اوردم دیدم مامانمه گذاشتمش روی بی صدا هنوز از دستشون اعصبانیم حق مخفی کردن این مسئله رو نداشتن دیدم یه نفر دیگه زنگ زده اوا بود دوست مجازیم که خونشون مشهد بود بیشتر بخاطر خودش میخوام برم مشهد چون برای اولین بار میخوام ببینمش دوباره خوشحالیه قبل اون مسئله اومد سراغم زنگ بهش زدم بوق اول جواب داد
اوا: بیشعور چرا جواب نمیدی فک کردم قطار تصادف کرد مردی کجایی منتظرتما نکنه نیایا
من: بابا یه دقیقه نفس بگیر تا جوابتو بدم
اوا: بنال
من: ادببببت تو حلقمممممم
اوا: گه نخور حرف بزن
من: بابا تازه اومدم فرودگاه ساعت 8قطار حرکت میکنه الانم ساعت 7:40 بیست دقیقه دیگه سوار قطار میشیم
اوا: اخه بیشعور میدونی از تهران تا مشهد چقدر راهه با قطار با هواپیما بیومدی
من: بلیت هواپیما نداشتن
اوا: اوکی ولی خاک تو سرت
من: زر نزن
اوا: حوصلتو ندارم بای
من: خدافس بای چیه اخخ
اوا: بایییییییی
من: خدافسسسس توله
بعد سریع قطع کردم اخه اگه میزاشتم فحش بارونم میکرد
به صفحه نگاه کردم دیدم تو پیوی داره فحش میده اونم 🔞😂
خندم گرفت اخه اخرین پیامش نوشته بود اگه تصادف کردین مردی خودم میکشمت
زیر لب گفتم بدبخت کصخله
یهو پسره جفتم زد زیر خنده چپ چپ نگاش کردم لال شد
والا مردم فال گوش می وایسن😐
یهو اسممو با یه پسری خوندن تعجب کردم مگه میشه تویه یه کوپه یه پسر دختر غریبه باشن؟
بلند شدم رفتم پیش دفتر پذیرش دیدم پسره هم دنبالم اومد محل ندادم وقتی رسیدم به دفتر و به زنه گفتم گفت......
۲.۹k
۱۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.