❥ 𖨥 شکجه ی عشق ❥ 𖨥
❥ 𖨥 شکجه ی عشق ❥ 𖨥
part ¹⁰
ویو میسو
با خوردن نور خوشید به چشمام از خواب بیدار شدم چند بار پلک زدم تا بهتر ببینم چشمم به کوک خورد ک خوابیده بود از کیوتیش دستمو بردم سمت صورتش و آروم صورتشو ناز کردم ی بوسه ی سطحی روی لبش زدم بعدش خواستم بلند شم بشینم ک درد بدی توی کل بدنم پیچید تازه یادم اومد دیشبو از خجالت لبامو گاز گرفتم ک کوک یهو گفت
×به توت فرنگی های من آسیب نزن(جدی و بم)
+حیرت زده به سمتش برگشتم یعنی بیدار بود ایشش همچنان در همون حالت بودم ک دستشو آورد به به سمت لبام
×میگم نکن لباتو اونجوری
+بی..بیدار بودی تو؟
×اره فهمیدم بوسم کردی(چشمک)
+یاا فک کردم خوابی
سرمو از خجالت آوردم پایین
×بیبی یادت ک نرفته من مافیام در همه حالت وقتی ک خوابم انگشتتم تکون بخوره من بیدار میشم
+هعیی اینم شانس ماعه دیگ
×شانست مگ چیه به این خوبی خیلی هم دلت بخواد(اخم)
+شوخی کردم حالا اون قیافه ی خشنتو بهم نگیر...
×باشه حالا بیا بقلم
+رفتم دوباره دراز کشیدم بعدش دستشو برد زیر دلم ماساژ میداد سرش رو هم برد توی گردنم عمیق نفس میکشید ک این باعث مور مورم شدنم میشد.....
×اومم اگ انسان بودی خونتو کلا میخوردم از بس ک بوی خوب و شیرینی داره
+(خنده)پس همون خوبه ک انسان نشدم وگرنه میشدم غذای جنابعالی
×(خنده)فدای اون خنده هات بشم درد ک نداری؟
+خودت چی فک میکنی؟
×من فک نمیکنم عمل میکنم
+حالا الان فک کن
×باشه
+با دستش کمی فشار داد شکممو ک آخ ریزی کردم
×پس درد داری
+زدی جرم دادی میگی درد نداری آخه سواله عزیزم
×از این به بعد همینه هر شب قراره جر بخوری
+واا
×والا...بلند شو بریم صبحانه
+من ک نمیتونم راه برم
×بغلت میکنم
+باشه
کوک بلند شد رفت به سمت کمد لباس ها و کت شلوار مشکیشو پوشید در همین حین من خیره شده بودم بهش به خصوص به بدنش واقعا بی نقص بود
×خوشت میاد نه؟(نیشخند)
+عاا..چیو میگی؟
×دو ساعته بهم خیره شدی
+وا نه من کی خیره شدم
*روشو کرد اونور
×پس من خیره شده بودم
+اصلا آره خیره شده بودم بعدشم مگ من جلوی تو لخت راه برم خیره نمیشی بهم(پرو)
×خیره ک میشم ولی پا میشم همون لحظه میکنمت
+ایشش منحرف
×(خنده)کیوت خودمی
پرش زمانی به بعد از خوردن صبحانه
توی اتاق روی تخت دراز کشیده بودم کوک رفته بود بیرون کار داشت منم چونکه نمیتونستم درست راه برم تصمیم گرفتم استراحت کنم گوشیمو برداشتم رفتم توی بالکن تا کمی هوا بخورم ک یهو یادم افتاد من امروز با جیهو ساعت ۲ قرار دارم چونکه نمیتونستم برم زنگ زدم بهش تا بگم ک نمیام امروز
+الو
^جانم خوبی
+مرسی تو خوبی
^قربونت کاری داشتی؟
+آره خواستم بگم ک امروز نمیتونم بیام سر قرار
داشتم با جیهو حرف میزدم ک یکدفعه یکی گوشیرو از دستم گرفت برگشتم دیدم ک...
part ¹⁰
ویو میسو
با خوردن نور خوشید به چشمام از خواب بیدار شدم چند بار پلک زدم تا بهتر ببینم چشمم به کوک خورد ک خوابیده بود از کیوتیش دستمو بردم سمت صورتش و آروم صورتشو ناز کردم ی بوسه ی سطحی روی لبش زدم بعدش خواستم بلند شم بشینم ک درد بدی توی کل بدنم پیچید تازه یادم اومد دیشبو از خجالت لبامو گاز گرفتم ک کوک یهو گفت
×به توت فرنگی های من آسیب نزن(جدی و بم)
+حیرت زده به سمتش برگشتم یعنی بیدار بود ایشش همچنان در همون حالت بودم ک دستشو آورد به به سمت لبام
×میگم نکن لباتو اونجوری
+بی..بیدار بودی تو؟
×اره فهمیدم بوسم کردی(چشمک)
+یاا فک کردم خوابی
سرمو از خجالت آوردم پایین
×بیبی یادت ک نرفته من مافیام در همه حالت وقتی ک خوابم انگشتتم تکون بخوره من بیدار میشم
+هعیی اینم شانس ماعه دیگ
×شانست مگ چیه به این خوبی خیلی هم دلت بخواد(اخم)
+شوخی کردم حالا اون قیافه ی خشنتو بهم نگیر...
×باشه حالا بیا بقلم
+رفتم دوباره دراز کشیدم بعدش دستشو برد زیر دلم ماساژ میداد سرش رو هم برد توی گردنم عمیق نفس میکشید ک این باعث مور مورم شدنم میشد.....
×اومم اگ انسان بودی خونتو کلا میخوردم از بس ک بوی خوب و شیرینی داره
+(خنده)پس همون خوبه ک انسان نشدم وگرنه میشدم غذای جنابعالی
×(خنده)فدای اون خنده هات بشم درد ک نداری؟
+خودت چی فک میکنی؟
×من فک نمیکنم عمل میکنم
+حالا الان فک کن
×باشه
+با دستش کمی فشار داد شکممو ک آخ ریزی کردم
×پس درد داری
+زدی جرم دادی میگی درد نداری آخه سواله عزیزم
×از این به بعد همینه هر شب قراره جر بخوری
+واا
×والا...بلند شو بریم صبحانه
+من ک نمیتونم راه برم
×بغلت میکنم
+باشه
کوک بلند شد رفت به سمت کمد لباس ها و کت شلوار مشکیشو پوشید در همین حین من خیره شده بودم بهش به خصوص به بدنش واقعا بی نقص بود
×خوشت میاد نه؟(نیشخند)
+عاا..چیو میگی؟
×دو ساعته بهم خیره شدی
+وا نه من کی خیره شدم
*روشو کرد اونور
×پس من خیره شده بودم
+اصلا آره خیره شده بودم بعدشم مگ من جلوی تو لخت راه برم خیره نمیشی بهم(پرو)
×خیره ک میشم ولی پا میشم همون لحظه میکنمت
+ایشش منحرف
×(خنده)کیوت خودمی
پرش زمانی به بعد از خوردن صبحانه
توی اتاق روی تخت دراز کشیده بودم کوک رفته بود بیرون کار داشت منم چونکه نمیتونستم درست راه برم تصمیم گرفتم استراحت کنم گوشیمو برداشتم رفتم توی بالکن تا کمی هوا بخورم ک یهو یادم افتاد من امروز با جیهو ساعت ۲ قرار دارم چونکه نمیتونستم برم زنگ زدم بهش تا بگم ک نمیام امروز
+الو
^جانم خوبی
+مرسی تو خوبی
^قربونت کاری داشتی؟
+آره خواستم بگم ک امروز نمیتونم بیام سر قرار
داشتم با جیهو حرف میزدم ک یکدفعه یکی گوشیرو از دستم گرفت برگشتم دیدم ک...
۳۷.۱k
۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.