~♡*پیوند خونین*♡~p12

چینوکو داغ کرد ، لپ هایش گل انداخت : آخه چجوری میتونی انقد کیوت باشی 😖
رِی سوالی چینوکو را نگاه کرد: من کیوتم؟°^°
چینوکو با خجالت آن طرف اتاق را نگاه کرد و آرام سرش را به نشانه تایید تکان داد
رِی از خجالت نمی‌دانست چه بگوید ، بحث را عوض کرد ، به خود نگاه کرد : میتونم...برم حموم؟
چینوکو بدون هیچ حرفی رِی را براید استایل بغل کرد و سمت دری کنار در ورودی اتاق برد
رِی با تعجب و کمی ترس : کجا میبریم ؟😰
چینوکو بدون نگاه کردن به رِی: حموم
رِی دستپاچه وول خورد : خودم...میرم...بزاریدم...زمین...
چینوکو بدون صحبتی در حمام را باز کرد و وارد شدند
رِی وحشت زده تقلا کرد : مگه نگفتین کاری باهام نمیکنین 😰
چینوکو در حمام را بست ، سمت رِی را روی صندلی کنار وان نشاند : صبر کن دمای آب رو تنظیم کنم و وسایل لازمت رو بهت بدم بعد میرم
رِی آرام شد و نفس راحتی کشید :م...ممنونم
بعد از کمی مکث سرش را پایین گرفت : م...معذرت...میخوام...
چینوکو شیر را باز کرد و دمای آب را تنظیم کرد : اشکالی نداره
سمت رِی آمد : چیا میخوای؟
رِی با خجالت : میشه ... بنویسم؟
چینوکو کاغذ و خودکاری در دستش اسپان کرد و به رِی داد : هر جور راحتی
رِی برگه را گرفت و تند تند شروع به نوشتن کرد
بعد از دقایقی نوشتنش تمام شد ،برگه را به چینوکو داد
چینوکو برگه را گرفت ولی به نوشته ها برای راحتی رِی نگاه نکرد: همشو نوشتی؟
رِی با سر پایین : ب...بله...
چینوکو در جعبه ای با کریستال های مات وسایل را اسپان کرد و جلوی رِی گذاشت : نمیدونم چی توشه ،خجالت نکش
سمت در رفت: چیز دیگه ای نمیخوای؟
رِی در جعبه را باز کرد و وسایل را چک کرد،بجز وسایلی که خواسته بود مقدار زیادی وسایل مراقبت پوستی داخلش بود، کمی شکه شد: نه...ممنونم ازتون
چینوکو در را باز کرد و خارج شد : خواهش میکنم (کمی مکث) رسمی حرف نزن
و در را بست
رِی حمام را بر انداز کرد
تمام وسایل کریستالی بودند،بعضی مات و بعضی درخشان،با همان تم یخ و برف و رگه های طلایی مثل بقیه ی عمارت
رِی با ذوق محو معماری اش شده بود ، پرتو های شکسته شده ی نور که بین وسایل جابه جا می‌شدند جو وصف نشدنی ای ایجاد کرده بود
لباس هایش را با احتیاط در آورد و آویزان کرد
برهنه به سمت وان رفت
نوک انگشتان دستش را وارد آب کرد ، گرم بود...ولی نه آنقدری که اذیت شود
دستانش را روی دیواره وان گذاشت ،پاهایش را دانه دانه درون وان گذاشت ،نشست
آرامش‌بخش بود ، بیشتر به درون آب رفت به صورتی که تا ترقوه هایش درون آب بود
چشمانش را بست و در حال لذت بردن بود که ناگهان چینوکو بدون هیچ مقدمه و در زدنی وارد شد





عزیزان دیگه حوصله رسیدن به شرط زیاد ندارم ، میخوام تند تند بزارم که فیکای دیگه ای هم آپلود کنم
به ۱۰ لایک که رسید بعدی رو میزارم
البته قبلی رو به ۱۰ هم نرسونیدین 🥲
ولی اگه فالوورا به ۱۰۰ برسه میترکونم انقد پارت میزارم
دیدگاه ها (۱۰)

`¤▪︎•زنجیر شکن•▪︎¤`p2

گران باش ... آدم چیزهای مفت را مفت از دست می‌دهند ... ~•~▪︎~...

`¤▪︎•زنجیر شکن•▪︎¤`p1

نانا آرام انگشتش را روی یکی از کلاویه‌های پیانو گذاشت. لرزش ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط