با امروزسالهاست که رفته ای

با امروزسالهاست که رفته ای
باورِ من را
همراه با لباس هایت
در چمدانِ قهوه*ای چهار خانه ات جا دادی
و رفتی*
... عکسم خودش را از آغوش عکسِ تو بیرون می**کشد
و می*نشیند روبرویِ جای خالی*ِ تو
رسالت تو این بود
که با یک فنجان قهوه
روبرویم بنشینی
و بگذاری تقسیم شوم در سطح بودن تو
با امروز هنوز خیلی* مانده
تا آغوش گرمِ تو
تا گپ زدن*ها ... حیاطِ پشتی* ... سیگار کشیدن ها
تا عکس*های جدید
خیلی* مانده تا به هم رسیدن
اما
با محاسباتِ من
یک روز تو می ایی




"کشتی و گذر کردی ، دستان دعا پشتت
بر گود گلویم ماند ، جا پای هر انگشتت"
دیدگاه ها (۱)

بهم گفت:چشم بذارتا برم قایم بشم....منم چشم گذاشتم....خواستم ...

امام علی همت مدرس چمران ...مردانِ بزرگی اند ولی هیچکدام ما ر...

این روزها ، تلخمدست برداشته ام از توجهِ بی وقفه به حضور آدم ...

درونـت که جنـگ باشدچه فرقـی میکند؟هر طـرف که ببـرد..هر طـرف ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط