Fₐₖₑ ₙₐₘₑ: Yₐₛ
Fₐₖₑ ₙₐₘₑ: Yₐₛ
ₚₐᵣₜ¹⁵
.⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝
اصرارش برای این نزدیک شدن های دوباره رو درک نمیکرد. من به خاطر این جا بودنم مجبور نیست م به کسی باج بدم....من کنار مادرشوهرم اتاقی که زمانی متعلق به جین بوده رو برای زندگی انتخاب کردم...گذشت به این، نمیخواستم تهیونگ منو برسونه به محل کارم تا کم کم عادت همیشگی بشه.
مثل تمام این ماها با جسوری گفتم:
ا/ت : من خودم میرم...نیازی نیست بيخودی مسیر خودتو دور کنی.
پوزخندی زد و با جِدیَت گفت:
تهیونگ: تو فکر این چیزا نباش، بشین.
دستم رو مشت کردم، نگاهش دستم افتاد و آروم تر گفت:
تهیونگ: ما با هم حرف زدیم ا/ت.
ا/ت: من از تو هیچ کمکی نمیخوام.
دندوناش رو روی هم فشار داد و از لای دندوناش گفت:
تهیونگ: تو نمیخوای اما حواست نیست من زیر زیرکی چطوری همه کاراتو راه انداختم.
لحظه ای پلک زد و نفسش رو محکم بیرون داد و آروم تر گفت:
تهیونگ: بشین ا/ت انقدر بحث نکن.
یک باره نگاهش به طرف پنجره ساختمون رفت در همون حال لب هاش رو به آرومی تکون داد:
تهیونگ: همونی داره نگاهمون میکنه
رد نگاهش رو گرفتم و تا نگاهم رو به طرفش کشیدم همونی پرده رو کشید کنار و رفت.
بی هوا چونه ام از بغض لرزید.
معنی این نگاه و رفتار همونی کم کم داره برام مشخص میشه که چیزی تهش نیست جز رسوایی....
نشستم توی ماشینش و کمی بعد خودش هم پشت فرمون نشست.
از اینکه دوباره مجبور شدم کنارش بشينم و در این فاصله کوتاه نزدیکش باشم و به خاطر فضای خفه و کوچیک داخل ماشین، بوی عطرش رو واضح استشمام کنم بدنم یخ زده بود.
با استشمام بوی عطرش، از تمام عطر های جهان بیزار شده بودم.
ماشین رو به حرکت در آورد نیم نگاهی بهم انداخت و آروم گفت:
تهیونگ: کجا باید برم؟!.
چیزی نگفتم چند ثانیه مکث کرد و دوباره پرسید:
تهیونگ: پرسیدم کجا باید برم؟!.
ا/ت : خیابون بالا تر من پیاده میشم.
تهیونگ: آدرس درست و حسابی بده مستقیم برم محل کارت.
ا/ت : محل کارم زیاد دور نیست بقیه راه و پیاده میرم.
محکم روی فرمون کوبید و با صدای عصبی گفت:
تهیونگ: با من اینجوری رفتار نکن ا/ت ، درست جواب منو بده.
شونه هام یهویی بالا پریدن و چشمام رو محکم بستم.
توی یک صدم ثانیه گذشته توی ذهنم بازتاب شد.
《گذشته 》
"میخوای به جین بگم؟آره میخوای بگم ا/ت ؟اگه قول بدی دختر خوبی باشی کارایی که ميگمو انجام بدی جین هیچ وقت نمیفهمه تو چی کار کردی یا زنش چه سیاهه جالبی داره "
《حال 》
پچ پچش انگار همین الان زیر گوشم بود که از نفرت و ترس تنم بیشتر یخ زد.
چشمامو که باز کردم نگاهم به خیابون افتاد، اشکی از چشمم چکید.
پرسید:
تهیونگ: آدرس محل کارت؟!.
ا/ت : من تو یه خونه کار میکنم.
ₚₐᵣₜ¹⁵
.⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝
اصرارش برای این نزدیک شدن های دوباره رو درک نمیکرد. من به خاطر این جا بودنم مجبور نیست م به کسی باج بدم....من کنار مادرشوهرم اتاقی که زمانی متعلق به جین بوده رو برای زندگی انتخاب کردم...گذشت به این، نمیخواستم تهیونگ منو برسونه به محل کارم تا کم کم عادت همیشگی بشه.
مثل تمام این ماها با جسوری گفتم:
ا/ت : من خودم میرم...نیازی نیست بيخودی مسیر خودتو دور کنی.
پوزخندی زد و با جِدیَت گفت:
تهیونگ: تو فکر این چیزا نباش، بشین.
دستم رو مشت کردم، نگاهش دستم افتاد و آروم تر گفت:
تهیونگ: ما با هم حرف زدیم ا/ت.
ا/ت: من از تو هیچ کمکی نمیخوام.
دندوناش رو روی هم فشار داد و از لای دندوناش گفت:
تهیونگ: تو نمیخوای اما حواست نیست من زیر زیرکی چطوری همه کاراتو راه انداختم.
لحظه ای پلک زد و نفسش رو محکم بیرون داد و آروم تر گفت:
تهیونگ: بشین ا/ت انقدر بحث نکن.
یک باره نگاهش به طرف پنجره ساختمون رفت در همون حال لب هاش رو به آرومی تکون داد:
تهیونگ: همونی داره نگاهمون میکنه
رد نگاهش رو گرفتم و تا نگاهم رو به طرفش کشیدم همونی پرده رو کشید کنار و رفت.
بی هوا چونه ام از بغض لرزید.
معنی این نگاه و رفتار همونی کم کم داره برام مشخص میشه که چیزی تهش نیست جز رسوایی....
نشستم توی ماشینش و کمی بعد خودش هم پشت فرمون نشست.
از اینکه دوباره مجبور شدم کنارش بشينم و در این فاصله کوتاه نزدیکش باشم و به خاطر فضای خفه و کوچیک داخل ماشین، بوی عطرش رو واضح استشمام کنم بدنم یخ زده بود.
با استشمام بوی عطرش، از تمام عطر های جهان بیزار شده بودم.
ماشین رو به حرکت در آورد نیم نگاهی بهم انداخت و آروم گفت:
تهیونگ: کجا باید برم؟!.
چیزی نگفتم چند ثانیه مکث کرد و دوباره پرسید:
تهیونگ: پرسیدم کجا باید برم؟!.
ا/ت : خیابون بالا تر من پیاده میشم.
تهیونگ: آدرس درست و حسابی بده مستقیم برم محل کارت.
ا/ت : محل کارم زیاد دور نیست بقیه راه و پیاده میرم.
محکم روی فرمون کوبید و با صدای عصبی گفت:
تهیونگ: با من اینجوری رفتار نکن ا/ت ، درست جواب منو بده.
شونه هام یهویی بالا پریدن و چشمام رو محکم بستم.
توی یک صدم ثانیه گذشته توی ذهنم بازتاب شد.
《گذشته 》
"میخوای به جین بگم؟آره میخوای بگم ا/ت ؟اگه قول بدی دختر خوبی باشی کارایی که ميگمو انجام بدی جین هیچ وقت نمیفهمه تو چی کار کردی یا زنش چه سیاهه جالبی داره "
《حال 》
پچ پچش انگار همین الان زیر گوشم بود که از نفرت و ترس تنم بیشتر یخ زد.
چشمامو که باز کردم نگاهم به خیابون افتاد، اشکی از چشمم چکید.
پرسید:
تهیونگ: آدرس محل کارت؟!.
ا/ت : من تو یه خونه کار میکنم.
۴.۰k
۰۹ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.