مرگ بی پایان پارت ۱۰

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ا.ت: من گارسیا ا.ت هستم جراح مغز و قبلم و سه تا بیمارستان دارم توی کره.اسپانیا و امریکا و چند تا هم تازه دارم میسازم.
کوک ویو:
وقتی ا.ت فامیلیشا گفت خشکم زد ینی ازدواج کره نه نه نمیتونه وای اصلا به من چه که دیدم یه دختر بچه کوچولو وارد اتاق شد.
از زبان راوی
الا با گریه وارد اتاق شد و هیونجین هم با گریه مثل اینکه با هم دعوا کرده بودن.
ا.ت ویو:
دیدم الا داره گریه میکنه خیلی ترسیدم و فورا بغلش کردم و بردمش بیرون.
کوک ویو
پس اون،اون دختر ا.ت بود نه نه باورم نمیشه
دیدم هیونجین هم داشت با گریه میومد سمتم اونا بغل کردم و بردمش پیش یونا.اعصابم از یونا خورد شده بود چون مراقب هیونجین نبود . که دیدم ا.ت با عصبانیت اومد سمتمون که دیدم گفت یکبار دیگه نبینم که بچت نزدیک بچم بشه و من موندم توی این حرف.
ا.ت ویو:
الا را از اتاق بردم بیرون و ازش پرسیدم چی شده وقتی یکم اروم شد تعریف کرد .از چیزی که تعریف کرد عصبی شدم و رفتم تا بپرسم چرا.
الا ویو:
دیدگاه ها (۱)

مرگ بی پایان پارت ۱۱

مرگ بی پایان پارت ۱۲

مرگ بی پایان پارت ۹

مرگ بی پایان ۸

پارت ۸۲ فیک ازدواج مافیایی

پارت 8 جونگکوک:وایسا ا/ت: بله جونگکوک: هیچی برو ا/ت: وا چشه ...

"سرنوشت "p,36...۱۰ مین بعد ....ا/ت : بریم تو ؟ سرده....کوک :...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط