می دیدمت عاشق طغیانمی چه شد

می دیدمت عاشق طغیانمی، چه شد؟
بانوی من! خیره و حیرانمی! چه شد؟

چشمان تو ‌باعث ایجاد قبله شد
حالا ولی قاتل ایمانمی، چه شد؟

بودی تپش پشت تپش های قلب من
رفتی ولی خسته تر از جانمی، چه شد؟

گم می شدی ساده در آغوش کوچکم
گویا فقط عاشق زندانمی، چه شد؟

می گفتمت قهر خدا را چه می کنی!
می دیدمت عاشق الانمی، چه شد؟

می آمدی ناز تو من را شفا دهد
حالا فقط عامل بحرانمی، چه شد؟

گفتی فقط بر تو قسم ‌می خورم، فقط!
یعنی شما و آیه ی قرآنمی، چه شد؟

خوش می روی با همه ی خاطرات من
اما بگو جمله ی «جانانمی» چه شد؟

#سعید_حاجتمند
دیدگاه ها (۵)

هست در کشور ما امن و امان، باور کنمشکلی نیست به جز فقرِ مکان...

خود این حکایت هر روز روزگار من استبه غم دچار چنانم که غم دچا...

بوسه هایت را بپوشان بر تن لبهای مندوست دارم تا که آغوشت شود ...

وقت تنگ است به یک بوسه مرا دعوت کنگاهی از عشق بگو با دل من خ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط