بازباران

#باز_باران

باز باران ...دیشب آمد
بی ترانه ....
بی بهانه
سرزده آمد به شعرم ....
گشت مهمان ....
بی تعارف ....
بی تکلف ...
خیلی ساده
زمزمه میکرد بر لب
شعر خود را ...شعر باران

باز باران ...با ترانه ....
با گهرهای فراوان .....
میزند بر سقف خانه ....

گفتمش باران ولی آن کودک ده ساله اینک پیر گشته ..
اینچنین باید بخوانی ....
باز باران بی ترانه ....
باز باران بی بهانه ...
پر ز اندوه شبانه ....
پر ز غم های زمانه ....
فارغ از آن شور و حال کودکانه ...
می چکد بر سقف خانه ...
یاد دارم ، من که روزی
کودکی پر جست و خیز و شاد بودم...
فارغ از این ناخوشی های زمانه ...
سرخوش و آسوده و آزاد بودم ....
در من اینک ، نیست اما
آن نشاط و شور و حال نوجوانی .....
بر سرم اینک نشسته برف پیری ....
خسته ام من دیگر از این زندگانی ....
باز باران با ترانه ...
کو ترانه ...کو نشاط عاشقانه
این زمان پر شده هر کوی و برزن ...
شیون اندوهگین پر ز ناله ....
آه و نفرین بر زمانه ....
باز باران با ترانه می چکد بر سقف خانه ....
خانه ام کو ...
خانه ات کو ....
کو کجاست آن خانه پر مهر دیروز ...
خانه ویران گشته از جبر زمانه ...
خانه را من یاد دارم خانه ای زیبا و کوچک ...
پر ز عشق و الفت و مهر و محبت ...
خانه اما خالی از مهر پدر گشته برایم ...
مادرم ... ای وای مادر .....
مادرم خم گشته پشتش
هم چون یک « دال » از غم درد زمانه ...
چهره زیبای مادر ...
پر ز چین است و چروک از غصه های این زمانه ...
چشم باران خیس شد از شرم و غصه ....
قطره قطره می چکید از چشم ابر و ...
زمزمه میکرد دیگر .... ...
باز باران بی ترانه...
باز باران بی بهانه ...
باز باران بی نوای عاشقانه ...
#سعیدعرفانی
دیدگاه ها (۳)

فرق است یار را با یار ...یکی را ...لسان بر مدار مهر گردد و ....

#عشق_جاویدانسیم تارت می شوم چنگی بزن بر جان مرا             ...

#دلبرانهمرا عشق تو بر هر دلبر و جانانه میارزدچنین دیوانه گشت...

دختری دیدم که تنها در خیابان غرق در افکار خود پایین و بالا م...

گفتم به دام اسیرم ، گفتا که دانه با منگفتم که آشیان کو ؟ گفت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط