شراب سرخ پارت ۶۴
شراب سرخ پارت ۶۴
#red_wine🍷 #red_wine🍷
از اول هم اوردن او در این خانه اشتباه محض بود ...
نباید میزاشتم کار به اینجا بکشد، نباید..
باید قبل اینکه این اتفاق میافتاد پیشگیری میکردم.
اگه این سوپ را بخورد ا.ت میداد هیچ وقت خودم را نمیبخشیدم..اگه اون دختر کوچولو کاریش میشد من...
زیاد از حرفی که میخواستم بزنم مطمئن نبودم پس ذهنم را منحرف کردم..
جوابی به او ندادم فقط با اخم و تَخم به کارم ادامه دادم..
بل توی سرش کوبید و گفت:آخ آخ حتما خیلی فلفل زدم برای خانم خوب نیست من میرم سوپ رو ازشون بگیرم یکی دیگه درست کنم..
وقتی گفته بل را تحلیل کردم...انگار برق ولتاژ بهم وصل کردند ، شوک به بدنم وارد شد و سرم را به ضرب بالا اوردم:چی! تو از این سوپ به ا.ت دادی..؟
بل دست پاچه از دادی که زده بودم گفت:بله اقا خودتون گفتین...
در را جوری محکم باز کردم که با برخورد در به دیوار ا.ت در جایش پرید... خودم را داخل انداختم..
خودم را به او رساندم متوجه نشدم چیکار دارم میکنم یا چیکار باید بکنم، کدوم رفتار درسته و کدوم غلط...فقط دستم را زیر سینی سوپ زدم و آن را از روی پای ا.ت پرت کردم...
ا.ت با بهت و حیرت به حرکت غیر منتظره ام چشم دوخت..
من من کنان گفت:اتفاقی افتاده؟ من کاری ...
روی تخت نشستم و بازوهایش را در دستان پر قدرتم فشردم:بگو که ازش نخوردی..
ا.ت فقط با بهت مرا مینگریست..
که کفری اسمش را صدا زدم:ا.ت!!وقتی به خودش آمد گفت:نه نه یعنی قاشق اولی بودم که تو رسیدی..
و به سوپی که حالا کف اتاق ریخته بود چشم دوخت...
از من فاصله گرفت و با تعجب پرسید:چیزی شده تهیونگ مضطرب به نظر میای؟خوبی؟
خودم از حرفی که زدم تعجب کردم اما به رو نیاوردم..
باید از ریشه میکندمش...
خنده ام گرفت:اره اما بل فلفل زیاد زده بود خوب نبود واست..تو استراحت کن تا من برگردم.
ا.ت دپ گفت:باشه..اما زود برگرد..حوصلم سر میره!
بل با تپه تپه گفت:نمیدونم اقا ...
مشتم را روی اپن کوبیدم و سرش فریاد کشیدم :پس چرا به من چیزی نگفتی!
دلم میخواست گردن بل رو خورد کنم..
بل وقتی صورت سرخم را دید به نفع خودش
......
#red_wine🍷 #red_wine🍷
از اول هم اوردن او در این خانه اشتباه محض بود ...
نباید میزاشتم کار به اینجا بکشد، نباید..
باید قبل اینکه این اتفاق میافتاد پیشگیری میکردم.
اگه این سوپ را بخورد ا.ت میداد هیچ وقت خودم را نمیبخشیدم..اگه اون دختر کوچولو کاریش میشد من...
زیاد از حرفی که میخواستم بزنم مطمئن نبودم پس ذهنم را منحرف کردم..
جوابی به او ندادم فقط با اخم و تَخم به کارم ادامه دادم..
بل توی سرش کوبید و گفت:آخ آخ حتما خیلی فلفل زدم برای خانم خوب نیست من میرم سوپ رو ازشون بگیرم یکی دیگه درست کنم..
وقتی گفته بل را تحلیل کردم...انگار برق ولتاژ بهم وصل کردند ، شوک به بدنم وارد شد و سرم را به ضرب بالا اوردم:چی! تو از این سوپ به ا.ت دادی..؟
بل دست پاچه از دادی که زده بودم گفت:بله اقا خودتون گفتین...
در را جوری محکم باز کردم که با برخورد در به دیوار ا.ت در جایش پرید... خودم را داخل انداختم..
خودم را به او رساندم متوجه نشدم چیکار دارم میکنم یا چیکار باید بکنم، کدوم رفتار درسته و کدوم غلط...فقط دستم را زیر سینی سوپ زدم و آن را از روی پای ا.ت پرت کردم...
ا.ت با بهت و حیرت به حرکت غیر منتظره ام چشم دوخت..
من من کنان گفت:اتفاقی افتاده؟ من کاری ...
روی تخت نشستم و بازوهایش را در دستان پر قدرتم فشردم:بگو که ازش نخوردی..
ا.ت فقط با بهت مرا مینگریست..
که کفری اسمش را صدا زدم:ا.ت!!وقتی به خودش آمد گفت:نه نه یعنی قاشق اولی بودم که تو رسیدی..
و به سوپی که حالا کف اتاق ریخته بود چشم دوخت...
از من فاصله گرفت و با تعجب پرسید:چیزی شده تهیونگ مضطرب به نظر میای؟خوبی؟
خودم از حرفی که زدم تعجب کردم اما به رو نیاوردم..
باید از ریشه میکندمش...
خنده ام گرفت:اره اما بل فلفل زیاد زده بود خوب نبود واست..تو استراحت کن تا من برگردم.
ا.ت دپ گفت:باشه..اما زود برگرد..حوصلم سر میره!
بل با تپه تپه گفت:نمیدونم اقا ...
مشتم را روی اپن کوبیدم و سرش فریاد کشیدم :پس چرا به من چیزی نگفتی!
دلم میخواست گردن بل رو خورد کنم..
بل وقتی صورت سرخم را دید به نفع خودش
......
۱.۶k
۱۰ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.