شراب سرخ پارت ۶۶
شراب سرخ پارت ۶۶
#red_wine
#red_wine🍷
اسلحهام را از کمرم بیرون کشیدم و آماده باش توی دستانم گرفتم..
جنی:امکان نداره..من مرگ موش......
از درد نالید ، نامجون خواست جلو بیاید که بهش اشاره زدم عقب بایستد..
برادرم خیلی نازک نارنجی بود او طاقت درد کشیدن کسی را نداشت..
جلوی جنی یک زانو نشستم و چانهاش را به ضرب بالا اوردم وقتی دهان پر از خونش را دیدم اوفی کردم و گفتم: درد داشت نه...؟!
به سمت گردنش هجوم بردم و او را میان دستانم گرفتم و فشردم و به سمت خودم کشیدمش،از لای دندان های کلید شده ام غریدم:اما تو که خیلی دوست داشتی لمست کنم! چیشد حالا که کار به اینجا رسید ترسیدی ؟
جیغی کشید.. گلویش را رها کردم تا بهتر بتواند در درد خودش پیچ و تاپ بخورد..
نامجون دخالت کرد:کیم تمومش کن اون یک زنه ..
خطاب به جنی گفتم:و کسی که حتی فکر آسیب زدن به زن من توی سرش رژه بره مستحق مرگه چه برسه به اینکه نقشه هم کشیده باشه اجرا هم کرده باشه..مگه نه جنی؟
-ا.ت ویو-
_بل متاسفم توهم دوباره افتادی تو زحمت .. نمیدونم تهیونگ چش بود چرا اینطوری رفتار کرد! فکر کنم هنوز بخاطر دیشب کمی عصبیه..
منظورم قضیه مایک بود...فکر کنم هنوز نتونسته بود با این موضوع کنار بیاد.
بل پارکت را طی زد و گفت:فکر نمیکنم خانم.
کنجکاو پرسیدم :چطور؟ تو چیزی میدونی ؟
بل طی را کنار گذاشت و گفت:اقا وقتی اومدن پایین خیلی عصبی بودن و دنبال خانم میگشتن..
اخمی کردم و پرسیدم: منظورت جنیه؟
بل بلهای گفت ..
_برای چی دنبال اون میگشت..
بل شانه ای بالا انداخت و گفت:والا نمیدونم خانم..اما...
حواسم را به بل دادم تا حرفش را بزند: از من نشنیده بگیرین خانم... اما فکر میکنم ربطی به اون قوطی مرگ موش داشته باشه..
با اوردن نام مرگ موش چهار ستون بدنم لرزید.
_مرگ موش چی بل؟
بل:راستش خانم امروز اقا یک قوطی پیدا کرد....
با گفتنی های بل ، تازه بو بردم اون جنی عوضی چه آشی برایم پخته ..
اون اشغال میخواسته منو با مرگ موش بکشه ، اخه اون چجور آدمی بود..اینقدر وجودش را کینه پر کرده بود که بخواد دست به کشتن من ان هم با مرگ موش بزند.
حتی بعید میدونم پشت کار افتادن من از پله ها جنی نبوده باشه..
واقعا دیگه طاقت نداشتم... اون زن رسما قصد کرده بود من را بکشد ... این یعنی قتل!!!
امروز با کیم صبحت میکنم اگه اونو از خونه پرت نکنه بیرون یا خودم پرتش میکنم یا از اینجا میرم وسلام.
از جا بلند شدم و به بل گفتم:به رانند بگو ماشین رو اماده کنه..
بل:کجا میخواید برید خانم؟ اقا سپردن از خونه ...
#red_wine
#red_wine🍷
اسلحهام را از کمرم بیرون کشیدم و آماده باش توی دستانم گرفتم..
جنی:امکان نداره..من مرگ موش......
از درد نالید ، نامجون خواست جلو بیاید که بهش اشاره زدم عقب بایستد..
برادرم خیلی نازک نارنجی بود او طاقت درد کشیدن کسی را نداشت..
جلوی جنی یک زانو نشستم و چانهاش را به ضرب بالا اوردم وقتی دهان پر از خونش را دیدم اوفی کردم و گفتم: درد داشت نه...؟!
به سمت گردنش هجوم بردم و او را میان دستانم گرفتم و فشردم و به سمت خودم کشیدمش،از لای دندان های کلید شده ام غریدم:اما تو که خیلی دوست داشتی لمست کنم! چیشد حالا که کار به اینجا رسید ترسیدی ؟
جیغی کشید.. گلویش را رها کردم تا بهتر بتواند در درد خودش پیچ و تاپ بخورد..
نامجون دخالت کرد:کیم تمومش کن اون یک زنه ..
خطاب به جنی گفتم:و کسی که حتی فکر آسیب زدن به زن من توی سرش رژه بره مستحق مرگه چه برسه به اینکه نقشه هم کشیده باشه اجرا هم کرده باشه..مگه نه جنی؟
-ا.ت ویو-
_بل متاسفم توهم دوباره افتادی تو زحمت .. نمیدونم تهیونگ چش بود چرا اینطوری رفتار کرد! فکر کنم هنوز بخاطر دیشب کمی عصبیه..
منظورم قضیه مایک بود...فکر کنم هنوز نتونسته بود با این موضوع کنار بیاد.
بل پارکت را طی زد و گفت:فکر نمیکنم خانم.
کنجکاو پرسیدم :چطور؟ تو چیزی میدونی ؟
بل طی را کنار گذاشت و گفت:اقا وقتی اومدن پایین خیلی عصبی بودن و دنبال خانم میگشتن..
اخمی کردم و پرسیدم: منظورت جنیه؟
بل بلهای گفت ..
_برای چی دنبال اون میگشت..
بل شانه ای بالا انداخت و گفت:والا نمیدونم خانم..اما...
حواسم را به بل دادم تا حرفش را بزند: از من نشنیده بگیرین خانم... اما فکر میکنم ربطی به اون قوطی مرگ موش داشته باشه..
با اوردن نام مرگ موش چهار ستون بدنم لرزید.
_مرگ موش چی بل؟
بل:راستش خانم امروز اقا یک قوطی پیدا کرد....
با گفتنی های بل ، تازه بو بردم اون جنی عوضی چه آشی برایم پخته ..
اون اشغال میخواسته منو با مرگ موش بکشه ، اخه اون چجور آدمی بود..اینقدر وجودش را کینه پر کرده بود که بخواد دست به کشتن من ان هم با مرگ موش بزند.
حتی بعید میدونم پشت کار افتادن من از پله ها جنی نبوده باشه..
واقعا دیگه طاقت نداشتم... اون زن رسما قصد کرده بود من را بکشد ... این یعنی قتل!!!
امروز با کیم صبحت میکنم اگه اونو از خونه پرت نکنه بیرون یا خودم پرتش میکنم یا از اینجا میرم وسلام.
از جا بلند شدم و به بل گفتم:به رانند بگو ماشین رو اماده کنه..
بل:کجا میخواید برید خانم؟ اقا سپردن از خونه ...
۱.۷k
۱۰ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.