عشق آغشته به خون
☬。) عشق آغشته به خون (。☬。)
(。☬。)پارت ۱۲ (。☬。)
میونشی با بغض حاصل از غم گفت
میونشی: چطور.. میتونی
مین جی دستش را از روی دست میونشی برداشت سپس آرنج هایش را روی میز گذاشت عمیق و آروم گفت
مین جی : .. نمیدونم که چیکار کنم میترسم ولی نشون نمیدم چون نمیخواهم شکست بخورم .. پس تو هم با من قدم بردار
میونشی به شدت تحت تأثیر این دختر قرار گرفته بود . . باید مثل اون میشد .. باید مثل اون رفتار میکرد تا قوی بودن را متوجه میشد سپس با لحن مهربانی گفت
میونشی: بیا بیشتر آشنا بشیم .. من هیچ دوستی ندارم
مین جی گنگ نگاهش کرد بلافاصله با لبخند سری تکون داد ...
با پرونده به دستش سمت اتاق رئیس کیم هجوم میبرد عصبی و با گام های محکم .. بدون توجه به منشی لی وارد اتاق شد .. تهیونگ آروم سرش را بلند کرد سپس با چهره گنگ زل زد به جیمین .. دستی به منشی تکون داد تا بره .. و بلند شد
تهیونگ: سلام بلد نیستی
جیمین آروم پرونده را روی میز انداخت سپس گنگ دست تو جیب ولی خونسرد گفت
جیمین : چرا درخواست شرکت DRT رو قبول نکردی .. ؟
تهیونگ با انرژی کاملا زیاد نگاهش کرد سپس جلو جیمین روی میز تکیه داد و نیم نگاهی به پرونده انداخت
تهیونگ: تو جلسه گفتم.. نمیخواهم با اونا کار کنم
جیمین دست از تو جیب بیرون کشید سپس کلافه نگاهش کرد
جیمین : این وسط حدود چند نفر ضرر میکنند کارمندای ما به این شراکت نیار داره چرا نمیفهمی اون پول برای همه خوبه
تهیونگ: گفتم که از صاحب شرکت خوشم نمیاد
تیکه اش را از میز گرفت و با نیشخندی رو لبش جلو جیمین دست تو جیب ایستاد
تهیونگ: خوب دلم نمیخواد و خوشم نمیاد
جیمین سعی در حفظ چهره جدی اش مقابل تهیونگ ایستاد
جیمین : این وسط نه فقد ما ضرر میکنیم کارمندای که به پول نیاز دارند هم ضرر میکنند
تهیونگ در اهر اخم کرد سپس از جلو جیمین به سمت صندلیش رفت و نشست بدون توجه بهش گنگ گفت
تهیونگ: برو بیرون .. زود
جیمین این بار دیگر خونسردی نماند عصبی مشتش را روی میز کوبید و با داد و صدا بلند غرید
جیمین : کافیه .. دیگه
تهیونگ اخم کرده بلند سد حتی آن لبخند پوزخند هم نبود بلکه عصبانیت و خشن بودن خودش جا گرفته شد ..
تهیونگ: چی کافیه تو میایی به من کار یاد میدی
جیمین با دو انگشت اش زد به شانه تهیونگ و با لحن محکمی گفت
جیمین : خودخواه لعتنی فقد به فکر خودتی
تهیونگ کتش را مرتط نمود سپس دستش را مشت گرفته گفت
تهیونگ: هرجور که بقیه با من رفتار کردن .و منم همین رفتارو با اونا دارم
جیمین : حقه تو میدونی چیه
با کف دستش زد به شانه اش سپس با چشم های پر از نفرتش زل زد بهش با لحن بسیار محکمی گفت ... جیمین : تنهایـ...
(。☬。)پارت ۱۲ (。☬。)
میونشی با بغض حاصل از غم گفت
میونشی: چطور.. میتونی
مین جی دستش را از روی دست میونشی برداشت سپس آرنج هایش را روی میز گذاشت عمیق و آروم گفت
مین جی : .. نمیدونم که چیکار کنم میترسم ولی نشون نمیدم چون نمیخواهم شکست بخورم .. پس تو هم با من قدم بردار
میونشی به شدت تحت تأثیر این دختر قرار گرفته بود . . باید مثل اون میشد .. باید مثل اون رفتار میکرد تا قوی بودن را متوجه میشد سپس با لحن مهربانی گفت
میونشی: بیا بیشتر آشنا بشیم .. من هیچ دوستی ندارم
مین جی گنگ نگاهش کرد بلافاصله با لبخند سری تکون داد ...
با پرونده به دستش سمت اتاق رئیس کیم هجوم میبرد عصبی و با گام های محکم .. بدون توجه به منشی لی وارد اتاق شد .. تهیونگ آروم سرش را بلند کرد سپس با چهره گنگ زل زد به جیمین .. دستی به منشی تکون داد تا بره .. و بلند شد
تهیونگ: سلام بلد نیستی
جیمین آروم پرونده را روی میز انداخت سپس گنگ دست تو جیب ولی خونسرد گفت
جیمین : چرا درخواست شرکت DRT رو قبول نکردی .. ؟
تهیونگ با انرژی کاملا زیاد نگاهش کرد سپس جلو جیمین روی میز تکیه داد و نیم نگاهی به پرونده انداخت
تهیونگ: تو جلسه گفتم.. نمیخواهم با اونا کار کنم
جیمین دست از تو جیب بیرون کشید سپس کلافه نگاهش کرد
جیمین : این وسط حدود چند نفر ضرر میکنند کارمندای ما به این شراکت نیار داره چرا نمیفهمی اون پول برای همه خوبه
تهیونگ: گفتم که از صاحب شرکت خوشم نمیاد
تیکه اش را از میز گرفت و با نیشخندی رو لبش جلو جیمین دست تو جیب ایستاد
تهیونگ: خوب دلم نمیخواد و خوشم نمیاد
جیمین سعی در حفظ چهره جدی اش مقابل تهیونگ ایستاد
جیمین : این وسط نه فقد ما ضرر میکنیم کارمندای که به پول نیاز دارند هم ضرر میکنند
تهیونگ در اهر اخم کرد سپس از جلو جیمین به سمت صندلیش رفت و نشست بدون توجه بهش گنگ گفت
تهیونگ: برو بیرون .. زود
جیمین این بار دیگر خونسردی نماند عصبی مشتش را روی میز کوبید و با داد و صدا بلند غرید
جیمین : کافیه .. دیگه
تهیونگ اخم کرده بلند سد حتی آن لبخند پوزخند هم نبود بلکه عصبانیت و خشن بودن خودش جا گرفته شد ..
تهیونگ: چی کافیه تو میایی به من کار یاد میدی
جیمین با دو انگشت اش زد به شانه تهیونگ و با لحن محکمی گفت
جیمین : خودخواه لعتنی فقد به فکر خودتی
تهیونگ کتش را مرتط نمود سپس دستش را مشت گرفته گفت
تهیونگ: هرجور که بقیه با من رفتار کردن .و منم همین رفتارو با اونا دارم
جیمین : حقه تو میدونی چیه
با کف دستش زد به شانه اش سپس با چشم های پر از نفرتش زل زد بهش با لحن بسیار محکمی گفت ... جیمین : تنهایـ...
- ۴.۷k
- ۰۸ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط