عشق بیمار من پارت دو

جونگکوک : همه زیر دستاشونو گرفتیم و نصفشونو کشتیم ولی همه جارو گشتیم اون یونگ می عوضی نبود دیگه تصمیم گرفتیم با الکس بریم یه دفعه صداهایی میومد برگشتی دیدیم یه لشکر آدم بودن و نزدیک ۵۰ نفر هم بودن که یونگ می رو پوشش می‌دادند لعنتی تعداد اونا از ما بیشتر بود باید عقب نشینی کنیم
یونگ می: سلام دوست قدیمی مشتاق دیدار خیلی وقت نبودی جان کوک : هه (پوزخند) داشتم نقش قتل تو رو می‌کشیدم یونگ می: ( خنده با صدای بلند ) شوخی قشنگی بود فعلاً که تو توی مشت منی جونگکوک: دیدم یه چیزی از پشتش درآورد اون تفنگ بود. هه فکر کرده من از مرگ می‌ترسم الکس: چون خود می‌خوای چیکار کنی باید فرار کنیم اونا تعدادشون خیلی زیاده همه‌مونو می‌کشن جونگکوک : نگران نباش درسته که تعدادشون بیشتره ولی ما هم دست کمی ازشون نداریم راستش خودمم برای اولین بار ترسیدم ولی نباید بروزش بدم یونگ می: تو که از مرگ نمی‌ترسی نه (خنده) جونگکوک :به هیچ وجه (پوزخند صدادار) .....یونگ می : خوبه و که نمی‌ترسی ولی شاید برادرت بترسه نه برادر یکی یه یه دونت. کوک :, عوضی تو چیکار به برادرم داری دو طرف حسابت منم نه اون یونگ می : نشد دیگه نشد ببین هر چیزی که برای تو با ارزش باشه رو از بین می‌برم درست مثل برادرت جونگ کوک : یه لحظه پا تند کردم خواستم برم براش که ه تا تفنگ اومد چشامو بستم خدا خدا می‌گردم الکس چیزیش نشده باشه

چطور بود 🙂
نویسنده :냐여ㅣ스
دیدگاه ها (۲)

عشق بیمار من پارت ۳

پارت چهارم عشق بیمار من

عشق بیمار چند پارتی و درخواستیه

سناریو

آبنبات تلخ

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط