نامخاندان جئون

نام:خاندان جئون

PART:39

جونگ کوک:نه خسته نیستم خوابم نمیبورد گشنه هم بودم گفتم پاشم بیام صبحونه بخورم(لبخند)

ا.ت:باشه(لبخند)

م.ت:مین هان عزیزم ببین چقدر به هم دیگه میان

ب.ت:آره خیلی به هم میان مگه نه جونگ هان؟
ب.ک:آره خیلی

م.ک:من راستش میترسم

م.ت:از چی ایزول؟

م.ک:که خواهر شوهر دوباره بیاد

ب.ک:عزیزم لازم نیست بترسی اون دیگه نمیاد

ب.ت:آره اون دیگه جرعت نداره از کنار خونه رد بشه نگران نباش

م.ک: باشه

ب.گ:خب دیگه غذا تونو بخورین

ماهم شروع کردیم به خوردن غذا

یک هفته بعد:

امروز بابا بزرگ با بابام و عمو و جونگ کوک رفتن شرکت مامانم و زن عمو هم قراره برن خرید کنن منم تو خونه میمونم

م.ت:خب ا.ت ما دیگه میریم

م.ک:خداحافظ

ا.ت:خداحافظ

مامان و زن عمو از خونه رفتن بیرون منم رفتم رو مبل نشستم و فیلم داشتم میدیدم که در خونه رو زدن یعنی کیه؟
رفتم درو باز کردم دوتا مرد بودن

ا.ت:سلام شما؟

بدون اینکه حرفی بزنن منو گرفتن و دستمال گذاشتن روی صورتم و سیاهی

.....................

با سردرد بدی از خواب بیدار شدم دیدم توی
یک اتاقم من چرا اینجام؟ یعنی کی منو آورده اینجا؟ پاشدم و رفتم به در کوبیدم

ا.ت:کسی اینجا نیست؟آهای(داد)

که........
دیدگاه ها (۱)

نام:خاندان جئون PART:40که یهو صدای قفل در اومد رفتم عقب و در...

نام:خاندان جئون PART:41ب.ک:اون برمیگرده لازم نیست نگران باشی...

نام:خاندان جئون PART:38عاقد حرفاش رو زد ماهم گفتیم بله بعد ه...

نام:خاندان جئون PART:37ب.ت:چقدر خوشگل شدی(لبخند)ا.ت:ممنون با...

love Between the Tides²⁹م: تو خونه ی ما براش نامه نوشته بودی...

love Between the Tides³⁷ا/ت: برای دوست دخترت خریدی؟ تهیونگ: ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط